آیا در عصر دیجیتال تئاتر همچنان می تواند پاسخگوی دغدغه های مردم این عصر باشد؟
در مقاله ای با عنوان آیا در عصر دیجیتال، نمایش همچنان موضوعیت خواهد داشت؟ هنرمندان برجسته تئاتر (بازیگران، کارگردانان، تهیهکنندگان و…) به جست و جوی پاسخ این سئوال پرداختند که در مقاله ای به قلم دکتر کریگ لمبرت، معاون سردبیر مجلهی هاروارد منتشر شده است. این مقاله توسط گروه تئاتر اگزیت ترجمه و در اختیار هنرآنلاین قرار گرفته است. بخش دوم این مقاله را در اینجا می خوانید: ...
شهربازی با نورپردازی صحنهای
جان لیتگو میگوید: "برادوی امروز بسیار عجیب شده است. درست مانند شهربازی تئاتری!" در این صورت، کاری موفق و بلندمدت در مرکز شهر بوده است. شوهایی که در "برادوی" به صحنه میآیند-عملاً تعداد مشخصی از تئاترها در میدان تایم و اطراف آن- از نظر مالی قویاً موفق هستند. بر اساس آمار لیگ برادوی مجموع درآمد گیشه در سال حدود یک میلیارد دلار است، به علاوه ۱ میلیارد دلار که از تئاترهایی که به عنوان بخشی از تور خود در آنجا اجرا میکنند گرفته میشود، که به گفته تام مک گارت رئیس کیبرند اینترتینمنت، "در کسب و کار رسانه چندان زیاد نیست." شرکت او یکی از تهیهکنندگان اصلی تئاتر زنده از جمله نمایشهای برادوی و نیز تورهای اجرای تئاتر است. (گیشه سینماها در آمریکا و کانادا در سال ۲۰۱۰، ۱۰/۶ میلیارد دلار بوده است.) وی میافزاید: "اما با این حال در اوج ریاضت اقتصادی اخیر، برادوی یک سال بیسابقه و رکورددار داشته است."
نزدیک به نیمی از شوهای برادوی نمایش عادی هستند، اما نمایشهای موزیکال، هم از نظر مخاطب و هم درآمد غالب هستند. تئاترهای برادوی بخش عمدهی مخاطبان خود (۶۲٪) را از میان گردشگران جذب میکند، که نزدیک به دو سوم آنها درآمدی بالای ۷۵ هزار دلار در سال دارند و ۶۶٪ آنها زن هستند. (بالاتر از ۵۵٪ درصد در سال ۱۹۸۰) این بخش همچنان سودآور است، با وجود اینکه از هر ۸ تولید جدید، تنها یکی موفق میشود. با این وجود که سرمایهگذاری مطمئنی نیست، اما یک کار پرفروش میتواند سرمایه تولید را در سال ۸۰ به ۱ بازگرداند. همچنین حمایتکنندگان از بازتولید یکی از شوهای مشهور توانستهاند حدوداً ۲۰ به ۱ از سرمایه اولیه کسب درآمد کنند، در حالیکه اثر نیز همچنان روی صحنه و در حال فروش است.
مکگارت میگوید: "برادوی کسبوکاری پرهزینه است. جریان اصلی است-برای اینکه تجربی باشد ساخته نشده است، همچنان که استودیوهای فیلمسازی وقتی به عنوان فیلمساز مستقل عمل میکنند، همان تولیدات همیشگی خود را نمیسازند." اما به گفته او تفاوت اصلی تئاتر با سینما این است که "میتوان یک فیلم را بر روی هزار پرده یا پنجهزار پرده اکران کرد، اما یک شوی برادوی محدود به ظرفیتهای تئاتر است- حتی با وجود اینکه اجراها میتوانند زمان مشخصی برای پایان نداشته باشند، اما قرار نیست صندلیهای جدید در سالنها سبز شود."
با وجود تمام ریسکها، برای کسی که سرمایه بلااستفاده دارد و تئاتر را هم دوست دارد، "فرشته" شدن میتواند بسیار هیجانانگیز باشد. میتوانید بخشی از سهام یک تئاتر موزیکال را خریداری کنید، مثلاً فقط ۲۵ هزار دلار، و به این ترتیب میتوانید یک زندگی تئاتری داشته باشید. این به این معنی است که به تمام گزینشها، کارگاهها، اجراهای آزمایشی، افتتاحیهها و مهمانیهای سرمایهگذاران تمام نمایشهای برادوی دعوت خواهید شد. به گفته مکگارت: "شما میتوانید آهنگساز را به خانه خود بیاورید تا موسیقی را بر روی پیانو خانهتان بنوازد. در مقایسه با مثلاً عضو شدن در باشگاه گلف، خیلی بیشتر میشود تفریح کرد."
ماجراجویی با تماشاچیان
دیان پائولوس مدیر هنری تئاتر رپرتوار آمریکا میگوید: "سندرمی در حرفه ما وجود دارد که تماشاچی و خصوصاً جوانترها به خاطرش مورد سرزنش واقع میشوند. آنها دیگر نمیخواهند به تئاتر بروند، چرا؟ چون تمرکز حواس ندارند. ترجیح میدهند کنترل به دست خودشان باشد، با همان دستگاههای کوچک در دستانشان. گزینههای تفریحی بسیار زیاد است. فرهنگ ما دارد به بیراهه میرود. این همیشه به نظرم تضعیفکننده بوده است، چرا که جایی برای تغییر باقی نمیگذارد. ما باید این تحلیل را برگردانیم و بگوییم: شاید تقصیر ماست. شاید تقصیر دستاندرکاران هنر است. نه فقط نویسندگان و بازیگران، بلکه تمام سیستم- شاید میبایست در بازگرداندن تماشاچی به تئاتر بهتر عمل کنیم. آیا تماشاچیان رفتهاند؟ بله. آیا عادت آمدن به تئاتر را در خود نپروراندهاند؟ بله. آیا تقصیر آنهاست؟ خیر!
پائولوس از نخستین فصلی که برای تئاتر رپرتوار آمریکا در سال ۲۰۰۹ برنامهریزی کرد، دعوت به تئاتر را به روز کرد. او بریدهای تیزر مانند از "نمایش الاغ"، الهام گرفته از "رویای نیمهشب تابستان" (بدون حتی کلمهای از شکسپیر) ساخت که در اطراف تماشاچیان با شرکت رقصندههای و آهنگهایی که توسط بازیگران خوانده میشد، به صورت زنده به اجرا درمیآمد. نمایش "الاغ"، نمایشی موفق که اجرایی بلندمدت در نیویورک داشت، برای اولین در همانجا توسط پائولوس و همسرش رندی واینر (تهیهکننده) به روی صحنه رفت و پس از آن در کمبریج، همچنان تماشاچیان را دستهدسته به تئاتر "زیرو-اَرو" تئاتر رپرتوار آمریکا میکشاند؛ جاییکه امروز نامش را به نام شخصیت اصلی نمایش، آبرون تغییر داده و تبدیل به کلوب شبانه تئاتر شده است.
پائولوس میگوید: "ما میبایست محدوده معنای تئاتر را گسترش دهیم. اگر شو به جای ساعت ۸ شب، نیمهشب شروع شود چه میشود؟ اگر مدت زمانش ۱۰ دقیقه باشد چه؟ یا یک ساعت باشد؟ اگر قبل از شروع اجرا ۴۵ دقیقه برقصید چه؟ جایی را بسازید که قوانین را درهم میشکند. آبرون امروز به گروه جدیدی از مخاطبان دست پیدا کرده است: مخاطبانی جوانتر و زیر ۳۰ سال. تماشاچیان آنهایی نیستند که به تئاتر میروند. آنها میخواهند در حضور دیگران باشند، معاشرت کنند؛ آنها به این تخلیه احتیاج دارند- که تئاتر میتواند آن را برایشان فراهم کند، چیزی مثل فستیوالهای قرن پنجم آتن، یا ماشپیتِ تئاتر شکسپیر گلوب. (ت.م: ماشپیت قسمتی از محل اجرای کنسرت راک است که جلوی سن قرار دارد و مردم در آن با موسیقی راک میرقصند) تئاتر باید جایی باشد که احساس کنید: من باید آن را تجربه کنم. نه اینکه فقط آن را بخوانید یا ببینید. مردم تشنهی تجربه هستند- آنها جان میدهند برای تجربه کردن.
تئاتر آینده تئاتری خواهد بود که فعالانه مخاطبان خود را درگیر میسازد و احتمالاً نه تنها دیوار چهارم را، که سه دیوار دیگر را نیز خواهد شکست. به عنوان مثال، به تازگى در تئاترى از نیویورك به نام "شهر ما"، تماشاچیان عملاً خود را جزئى از بازیگران یافتند. در بوستون، پروژه بازیگران شكسپیر -كه توسط بنجامین اِوِت (فارغالتحصیل موسسهی تئاتر رپرتوار آمریکا) در سال ٨٦ پایه گذارى شد- شكسپیر را در مكانهایى غیر معمول مانند فروشگاهها و كلیساها اجرا كرد و عملاً شكسپیر را به كوچه و خیابان برد. بیل راچ نیز در گذشته تئاتر کورنر اِستون را که تئاتر جامعهمحور را گسترش میداد به همراه دیگران پایهگذاری کرد و برداشتهایی از نمایشهای کلاسیک را در شهرهای کوچک و محلات تولید میکرد.
جک مگان، مدیر اداره هنر در هاروارد میگوید: "خلاصه مطلب، کار در محیطهای کوچکتر میتواند جذابتر باشد، چرا که دیگر مجبور نیستید میلیونها دلار بودجهی سرمایهگذاری شده را از طریق گیشه بازگردانید و میتوانید با ۴۰ یا ۵۰ هزار دلار تمام هزینههای کار را پوشش دهید. هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد، تهیه کننده نیز مجبور است بیشتر به تعداد تماشاچی فکر کند و در نتیجه بیشتر نظر خود را به افراد خلاق تحمیل خواهد کرد."
تئوری آموزش تئاتری
رابرت بروستاین میگوید: "اگر کودکان در معرض هنر و موسیقی قرار نگیرند، نه هنرمند بار خواهند آمد نه تماشاچی." از آنجاییکه سیستم آموزشی، موتور اولیه پرورش نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و دیگر دستاندرکاران موفق تئاتر است، بروستاین گله میکند که:"دورههای آموزشی هنر و فرهنگ در مدارس ابتدایی در دسترس نیست، چرا که بودجهها کاهش پیدا میکند و اولین قدم مدارس پس از کاهش بودجه، اخراج معلم موسیقی است."
تئاتر شکسپیر و شرکا در لنوکس با بردن تئاتر به مدارس محلی، عمیقاً با جامعه اطرافش پیوند خورده است. برنامه آنها که تقریباً شامل تمامی دبیرستانهای بخش برکشایر و همچنین بسیاری از مدارس ابتدایی و راهنمایی میشود، در طول سال بیش از ۴۰هزار دانشآموز و معلم را تحت پوشش اجراها، کارگاهها و کارآموزی قرار میدهند. از زمان آغاز فعالیتش در سال ۱۹۷۸، در کنار خود آنسامبل، نزدیک به یک میلیون شرکتکننده داشته است.
تینا پکر میگوید: "کار ما در مدارس به اندازه تولیدات تئاتریمان اهمیت دارد. هر زمانی که به دبیرستانی میرویم، برای شرکت در هر یک از نمایشهای شکسپیر معمولاً بین ۳۰ تا ۵۰ داوطلب داریم. آنها ابتدا نمایش را در مدرسه خودشان اجرا میکنند و سپس در فستیوال پاییزیمان چهار روز اجرای دبیرستانی بدون وقفه شکسپیر برای یکدیگر اجرا میکنند. هر کسی که داوطلب میشود و برای مصاحبه میآید، به شیوهای به کار گرفته میشود، و بیشتر بچهها سه سال تمام در برنامه شکسپیر شرکت میکنند. آنها بسیار مشتاقاند، چرا که این جایی است که میتوانند آزادانه صحبت کنند میتوانند احساساتشان را بروز دهند. ما میدانیم که این جامعه را میسازد: ما میبینیم بچههایی که این کار را انجام میدهند، چطور عمیقاً به هم وابسته میشوند."
در همین حال، در دهههای اخیر، انفجار سرگرمیها در فرهنگ عامه، هنجارهای فرهنگ جوانان را تغییر داده و موقعیت تئاتریها را ارتقا داده است. تام مکگارت میگوید: "شرایط دیگر مانند ۳۰ یا ۴۰ سال پیش نیست که تئاتری بودن یک انگ باشد. امروزه توانایی خواندن، رقصیدن و بازیگری در سطح بالا یک افتخار است و این مردم را تشویق میکند که به آن بپردازند." به دنبال بالا رفتن کیفیت برنامههای آموزش تئاتر در سطح مدارس متوسطه و دانشگاهها، تولیدات تئاتری به گفتهی مکگارت در بالاترین سطح خود در همهی دورانها قرار دارد. او معتقد است که علیرغم چالشهای اقتصادی بر سر راه تئاتر حرفهای، از نظر تعداد و تنوع تولیدات و نیز کیفیت کار بازیگران، کارگردانان و طراحان در همهی سطوح، تئاتر در عصر طلایی خود به سر میبرد.
جک مگان میگوید: "در هاروارد دانشجویان در سال بین ۴۰ تا ۶۰ نمایش به روی صحنه میبرند که هر یک بین ۴ تا ۸ شب اجرا میشود." بروستاین اشاره میکند که امکانات درونبرنامهای برای تئاتر به طور چشمگیری از زمان ورود او (به هاروارد) در سال ۱۹۷۹ افزایش یافتهاند. او به یاد میآورد: "زمانی بود که حتی یک واحد درسی تئاتر هم وجود نداشت، جز کلاس نمایشنامهنویسی ویلیام آلفرد (استاد دانشگاه و نمایشنامهنویس انگلیسی). تئاتر رپرتوار آمریکا ۱۲ دوره آموزشی مطالعات تئاتر معرفی کرد که کمیته هنرهای نمایشی آن را تصویب کرد، اما زمزمههایی به گوش میرسید. برخی از اعضا شروع کردند به درخواست مبنی بر اینکه معلمان بازیگری و کارگردانی ما میبایست مدارک تحصیلی بالا و نشریات علمی آکادمیک داشته باشند. آکادمیک شدن مرگ غریزه خلاق است. اما دانشگاهیان خلاق میدانند که نمیتوان محدودیتهای آکادمیک را بر افراد خلاق نیز اعمال کرد.
هاروارد یکی از معدود کالجهای بزرگ است که مرکز هنرهای نمایشی ندارد. پیتر سلارس در جلسه گفتگویی در تئاتر رپرتوار آمریکا با موضوع اپرای "نیکسون در چین" که برای اولین بار توسط وی کارگردانی شده و به روی صحنه رفته بود- عنوان کرد:"من به هاروارد آمدم چون هیچ دپارتمان تئاتری نداشتند؛ دانشگاههای زیادی وجود ندارند که از چنین امتیازی برخوردار باشند. تئاتر چیزی است که اصلاً داخل دپارتمان نمیگنجد. من عاشق این هستم که هنرمندان اینجا مجبور میشوند که خودشان راهشان را پیدا کنند. با این وجود، کمیته هنرهای نمایشی با ریاست مارتین پوچنر استاد تئاتر و ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی از وین، در حال ایجاد مرکز تئاتر (به پیشنهاد کارگروه هنر که در سال ۲۰۰۷ توسط پرزیدنت دروفاست به کار گرفته شد) برای تقویت -و نه تحمیل و جایگزینی- اجراهای زندهی فوق برنامه است.
این خبر خوشی برای بیل راچ است. او میگوید: "من در برخی از برنامههای بسیار منسجم تئاتر تدریس کردهام و از کار کم دانشجویان وحشتزده بودم، از اینکه چقدر فرصت بازیگری و کاگردانی و تمرین حرفه برایشان کم بود. من در هاروارد ۲۶ نمایش در هر گوشه از دانشگاه کارگردانی کردم، از زیرزمین خوابگاه، تا پلههای وایدنر."
داستانهایی که به نمایش درمیآیند
بیل راچ میگوید: "انسانهایی در یک اتاق، در حال خلق و تجربه یک داستان در کنار هم- این از بین نخواهد رفت. حتی امروز به گونهای عطش بیشتری هم برای آن وجود دارد." تینا پکر با او موافق است: "تنها از راه جمع شدن انسانها دور هم است. همان کاری که تئاتر میکند، که میتوان انسانیت را واقعاً حس کرد. حسی قوی، درونی و محسوس یک حس جمعی. آن را نمیتوان در فیسبوک احساس کرد، نمیتوان در تلویزیون آن را جست، و حقیقت را نیز در هیچ یک از اینها نمیتوان یافت."
او ادامه میدهد: "یونانیها، همه را در یک جا جمع میکردند، در دوران الیزابت هم اینچنین بود، درحالیکه بازیگران با مخاطبی حرف میزدند که گوش میکرد، نه این که نگاه کند. تغییر شکل صحنه تئاتر و به وجود آمدن قاب صحنه، تماشاچیان را از بازیگران جدا کرد و قابی یا پنجرهای را به وجود آورد که نمایش از داخل آن دیده شود. حال ما به جایی رسیدهایم که تماشاچیان و بازیگران حتی با هم در یک اتاق هم نیستند. اما پرسیدن سوال با هم- این چیزی است که اجتماع را میسازد. به عنوان یک بازیگر، وقتی که موفق هستید، آن را در بدنتان احساس میکنید، احساس میکنید که دارید به آن میرسید. تصویری درونی از نقش کسی که بازی میکنید دارید؛ که یک کل منسجم میسازد. آن را از طریق واکنش مخاطبانی که آن را درک کردهاند نیز احساس میکنید."
چنین تجربهای نمیتواند با هیچچیزی که بر صفحهی تصویر، به شکل سهبعدی یا حتی متعامل دیده میشود، جایگزین شود. تئاتر مطمئناً در آینده زنده خواهد ماند- تنها سوال این است که چه شکلی خواهد داشت؟ عطش برای داستانسرایی زنده، برای تجربه مشترک بازیگر و تماشاچی، ممکن است حتی افزایش یابد؛ اگر، و وقتی، که مردم از بستههای بینقص تدوینشده و جلاخورده و پرزرقوبرق تلویزیون و تولیدات سینمایی خسته شوند. لیتگو میگوید: "در تئاتر نوعی ظرافت شکننده وجود دارد، چرا که هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. نوعی هیجان نفسگیر در تئاتر نهفته است."
سایت انجمن نمایش: برای روز جهانی تئاتر سال در ۲۰۱۶ میلادی "آناتولی واسیلیو" پیام داده است. او پیامش را این گونه اغاز کرده است: آیا ما به تئاتر نیاز داریم؟ این سوالی است که هزاران حرفهای ناامید از تئاتر و میلیونها مردم خسته از آن، از خود میپرسند. برای چه به آن نیاز داریم؟
وی پیامش را این گونه ادامه داده است:
در دورانی که صحنه در مقایسه با میادین شهر و اماکن عمومی که تراژدیهای واقعی و اصیل در آنها در جریان است، بدینسان ناچیز و بیاهمیت به نظر میرسد.
تئاتر برای ما چیست؟ بالکنهای مطلا، مبلهای مخملین، کولیسهای سرخ، صداهای پرطنین، -و یا بالعکس، چیزی که به ظاهر ممکن است به کلی متفاوت به نظر برسد:
"بلکباکس"هایی آغشته به گل و خون، با تودهای از بدنهای عریان و خشمگین درون آن. چه میتواند به ما بگوید؟ همه چیز!
تئاتر میتواند همه چیز را به ما بگوید. اینکه چگونه خدایان در آسمانها سکنی گزیدهاند و زندانیان در سیاه چالهای فراموش شده جان میبازند، چگونه شعلهی شهوت زبانه میکشد و عشق نابود میشود، چگونه در جهان به انسانهای خوب نیازی نیست و "فریب" فرمانروایی میکند!
چگونه مردم در آپارتمانها زندگی میکنند در حالیکه کودکان در اردوگاههای پناهندگان میپژمرند و وادار میشوند تا به بیابان بازگردند و از عزیزان خود جدا شوند؛ تئاتر از همهی اینها میتواند سخن بگوید.
تئاتر همیشه بوده و خواهد بود.
و اکنون، در این پنجاه یا هفتاد سال اخیر، به طور مشخص مورد نیاز است. زیرا از میان تمام هنرهای دیگر، تنها تئاتر است که دهان به دهان، چشم به چشم، دست به دست و بدن به بدن منتقل میشود. نیازی به واسطه میان انسانها ندارد.
تئاتر روشنترین وجه روشنایی است، و به شرق یا غرب یا شمال یا جنوب تعلق ندارد. نه، تئاتر خود منشاء نور است که از چهارگوشهی جهان میتابد و برای همگان قابل شناسایی است، چه با رویکرد دوستانه و چه خصمانه.
و ما همواره به تئاتری که متفاوت باقی میماند نیاز داریم، ما به اشکال گوناگونی از تئاتر نیاز داریم. و از میان تمامی اشکال و شیوههای ممکن تئاتر، بیش از همه شکل باستانی آن.
شیوههای تئاترهای آیینی نمیبایست در تضاد با «تئاتر ملتهای متمدن» قرار گیرد.
فرهنگ سکولار امروزه هرچه بیشتر تضعیف میشود و به اصطلاح «اطلاعات فرهنگی» اندک اندک جایگزین هویتهای واقعی موجود شده و آنها را از میدان به در میکند، همچنان که امید ما را برای دیدار آنها.
اما اکنون میتوان به وضوح دید:
تئاتر درهایش را باز میکند. پذیرش آزاد برای هر کس و همه کس. لعنت به گجتها و کامپیوترها!
به تئاتر بروید، تمامی ردیفها را در سالنها و بالکنهای تئاتر پر کنید، به کلمات گوش فرادهید و به تصاویر زنده نگاه کنید! -این تئاتر است که روبروی شماست، از آن غفلت نکنید و هیچ فرصتی برای شرکت در آن را از دست ندهید- شاید ارزشمندترین فرصتی که در زندگیهای بیهوده و شتابزدهمان در آن مشترک هستیم باشد. ما به همهی گونههای تئاتر نیاز داریم.
تنها یک تئاتر است که به یقین مورد نیاز هیچکس نیست- تئاتر بازیهای سیاسی، تئاتر سیاستزده، تئاتر سیاستمداران، تئاتر بیهودهی سیاست.
آنچه ما یقیناً نیاز نداریم تئاتر وحشت روزمره است - چه فردی و چه جمعی، آنچه ما نیاز نداریم تئاتر اجساد و خون در خیابانها و میدانها، در پایتختها و شهرستانهاست،
تئاتری ساختگی از درگیری خصمانه میان مذاهب و اقوام…
(ترجمهی "شیرین میرزانژاد" از متن انگلیسی برای گروه تئاتر اگزیت)
کارگردان نمایش سکوت روشن بعد از اختتامیه جشنواره منطقه ای تئاتر معلولین کویر ضمن تبریک به تیم اجرایی خود گفت : به توانایی روشن دلان عزیز افتخار میکنم . شاید من فقط 4 روز درگیر تمرین این نمایش بودم . اما تلاش درست و همت شما باعث شد تا اتفاقات خوبی بیفتد و باعث افتخار گردید ...
حضور خود را در چنین جشنواره های کم حاشیه و خالصانه را بسیار با ارزش تر میدانم تا حضور در جشنواره های استانی ارشاد با هزاران جو و حاشیه سازی به خاطر رسیدن به چیزی که حقمان نیست . تمام هم و غم من رسیدن به یک تجربه شیرین در کنار بچه های روشن دل بود و هیچ هدفی جز کشف توانایی این عزیزان را نداشتم تا بتوانم شکرگزار خدای متعال باشم . شادی بچه های روشن دل تمام آرزوی من بود و من در پایان به آرزوی خود رسیدم . خوشحالم که بچه ها یکبار هم که شده در کنار یکدیگر پیروزی را با زحمت و تلاش به دست آوردیم و فهمیدیم تلاش و همت مضاعف با هدف و تکنیک درست به نتیجه خواهد رسید .
البته به قول برخی این جشنواره ها ارزش آنچنانی ندارد و این درست است ولی ارزش انسانهایی که پاک و بی آلایش هستند بی نهایت بیشتر از این جشنواره ها می باشد . اینکه با نداشتن خیلی از امتیازات و توانایی های جسمی و روحی و فکری باز هم امیدوار هستند و از تلاش و کوشش دست برنداشته اند . افتخار میکنم که برای چنین افراد متعهد و انسانی خدمت میکنم و تا زمانی که بتوانم در هر زمینه ای کوتاهی نخواهم کرد و مطمئنم افتخارات بیشتری را به دست خواهند آورد . امید که دریچه ای زیبا به سوی انسانیت و جاودانگی باشد که همه چیز در خوبی و انسانیت جاودانه خواهد ماند .
نمایش عکاس از 8 الی 10 آبان به مدت سه شب به اجرا رسید . در این اجرا با توجه به تبلیغات کم صورت گرفته تماشاچی خوبی داشت و حضور هنرمندان تئاتر شهرستان بالاخص استاد سید ناصر امامی میبدی باعث افتخار گردید ...
سرپرست گروه تئاتر جوان ضمن قدردانی از کلیه اعضای تیم اجرایی این نمایش گفت : از همه شما دوستان عزیز که در عرصه پر مشقت تئاتر میبد قدم گذارده اید و خالصانه تلاش میکنید بی نهایت متشکرم . از این جمله پر مشقت حرفها بر می آید که بهتر است برخی را بازگویم تا بهتر متوجه باشید و درست تر قدم بردارید . اول اینکه در این مسیر که شاخص های اندکی وجود دارند که دوستانه به فکر کمک به رشد و اعتلای این هنر زیبا باشند گاهی سد بزرگی در مسیر رشد نیز می شوند که باید از آنها عبور کنیم . دوم اینکه گاهی در همین مسیر دوستانمان را بهتر می شناسیم و می فهمیم که همه ما را به خاطر خودشان می خواستند و نه به خاطر خودمان . پس ما به خاطر هنر قدم بر میداریم . سوم و آخر اینکه در مسیر رشد و اعتلا همیشه مشکلات و سختی ها و مشقت ها وجود داشته و اگر وجود نداشته باشد رسیدن به پیروزی و اعتلا اصلا زیبایی و شیرینی خاص خود را ندارد . سیمرغی ها همه این مطلب را به زیبایی درک می کنند و لازم نمی بینم تا همه مطلب را باز کنم .
در پایان سرپرست گروه گفت : بچه های عزیز حرکت شما قابل تحسین است اما در این مسیر اشتباهاتی مرتکب شدید که دوست دارم آخرین بار باشد و خطاهای هنری ای مرتکب شدید که دوست دارم تجربه شده باشد و باز خودسری هایی کردید که دوست دارم با شناختن حرمت ها مسیر خود را پیدا کنید و اصولی قدم بردارید . هرگز برای رسیدن به اهداف والای هنری خود دوستی ها و صمیمیت ها را زیر سوال نبرید و هیچگاه در این مسیر تکروی نکنید که در پایان جز یاس و ناامیدی نخواهید دید . همیشه در قالب گروهی منسجم محکم گام بردارید و مطمئن باشید اگر اهداف عالی ای در سر داشته باشید و با هم یکی شوید و از منم ها دست بردارید هزاران برابر از سیمرغ بالاتر خواهید رفت و هیچگاه در سیمرغ باقی نخواهید ماند بلکه صدها برابر از سیمرغ هم بیشتر رشد خواهید کرد . به امید فهم درست یکدیگر و نگاه داشتن حرمت یکدیگر و توقعات به جا از یکدیگر تا شاهد اتفاقات زیباتری در عرصه تولید گروه باشیم. کار شما خیلی خیلی نیازمند کمک همه اعضای گروه بود و این نقاط ضعف با کمک همه خیلی کمتر می شد . امید دارم انسانیت و صداقت را محور رشد و اعتلای خود کنیم و بس ... علی یار و نگهدارتان ... یاحق ...
آئین افتتاح نمایش "کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد" نوشته محمد چرمشیر و کارگردانی رضا حداد با حضور تعداد کثیری از هنرمندان شناخته شده و مطرح تئاتر، سینما و تلویزیون و اهالی رسانه در تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد...
در این مراسم که برخلاف روال همیشه مسعود فروتن اجرای آن را برعهده نداشت، رضا حداد به عنوان کارگردان این اثر نمایشی در سخنان کوتاهی ضمن خیرمقدم به حاضران در تماشاخانه ایرانشهر، گفت: من فقط یک آرزو دارم که دوست دارم آن را با شما در میان بگذارم و آن اینکه آروز میکنم در چهار سال آینده ما در تهران 4 سالن حرفهای تئاتر داشته باشیم و امیدوارم شهردار تهران و همچین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ما را به این مهم برسانند.
در ادامه مجید سرسنگی مدیرعامل تماشاخانه ایرانشهر به روال مراسمهای قبل، در سخنانی ضمن خیرمقدم به حاضر در این مراسم به ویژه داوود رشیدی که به همراه همسرش راضیه برومند که در این مراسم حضور داشت، گفت: دوستی گفته بود که در این مراسم به جای اینکه کارگردانها حرف بزنند سرسنگی دائما از فرصت استفاده یا سوءاستفاده میکند و حرفهای خودش را میزند که به نظرم حرف درستی بود، اما وقتی کارگردانها خودشان ترحیج میدهند کمتر صحبت کنند و در شرایطی که اتفاقات زیادی در تئاتر میافتد و کسی زیا به آنها نمیپردازد و در واقع کسانیکه باید صحبت کنند و مدافع تئاتر باشند و مدافع هنرمند باشند ترجیح میدهند سکوت پیشه کنند، این تریبون فرصتی است که ما به مشکلات خودمان اشاره کنیم.
او در ادامه با بیان اینکه آشناییاش با محمد چرمشیر نویسنده نمایش "کسی نیست همه خاطرات را به یاد آورد" را از اوائل دهه 60 و از زمان دانشگاه میشناسد، گفت: من همیشه طرفدار فضای باز نقد بودم و کسانی را که در این حوزه قلم میزنند از دو جهت تحسین میکنم یکی اینکه بدون ترس و واهمهای آثاری یک نویسنده را به چالش کشیده و مورد نقد قرار میدهند و یکی دیگر اینکه پای آن مقاله یا نقد اسم خودشان را هم مینویسند. چراکه این روزها نقدها و مقالات زیادی میبینیم که نویسنده آن خودش را با حروف اختصاری مثل الف.چ یا م.ف و از ایندست معرفی میکنند.
سرسنگی در ادامه با بیان اینکه مدتی پیش مقالهای انتقادی درباره آثار محمد چرمشیر به قلم دوستی خواند که در آن مقاله انتقادهایی از کار آقای چرمشیر شده بود، ادامه داد: فارغ از اینکه چقدر این انتقادها درست یا غلط است؛ به نظر میرسد هر چه انتقادها از زمینههای احساسی فاصله بگیرد و به سمت نقدی آکادمیک و منطقی برود تاثیر بسیار زیادی بر تئاتر ما میگذارد. شاید یکی از نقصانهای جدیای که تئاتر ما در همه سالها داشته، نبود یک جریان نقادی سالم، علمی و منطقی بوده است. البته نقدهای خوبی هم نوشته شده است اما این جریان به عقیده من همراه با جریان تئاتر مسیر خود را طی نکرده است یعنی همیشه عقبتر از جریان تئاتر بوده است.
او اضافه کرد: نکته جالب این است که بعد از نوشته شدن آن مقاله برخی ناراحت شدند و مطلبی نوشتند و امضاهایی جمع شد، اما من خیلی خوشحالم که آقای چرمشیر با فروتنی و با رشدی که در حوزه فرهنگی طی کردهاند، خودشان از این عمل جلوگیری کردند؛ زیرا اگر قرار است در کشور جریان و توسعه فرهنگی داشته باشیم، باید طاقت نقد را هم داشته باشیم و نقد را با نقد جواب بدهیم این نکتهای است که تئاتر ما را میتواند به جلو ببرد. اگر این نقد تبدیل شود به جریانات حاشیهای و شخصی، قطعا نه سودی برای تئاتر خواهد داشت نه سودی برای نویسندگانش و نه مخاطبانش؛ لذا اتفاقی که افتاد یک نکته مبارک و میمون برای ما داشت تا بدانیم انسانهای فرهنگی ما ظرفیتهای خودشان را چقدر تقویت کردهاند و آیا حاضرند در مقابل نقدی که از آنها میشود منطقی برخورد کنند و آن نقد را بپذیرند؟ یا احساسی برخورد میکنند و جریان نقد را به سویی دیگر میبرند؟ به هر حال محمد چرمشیر در طول این سه دهه نمایشهایی را نوشته که حتما جای نقد دارد، بعضی خوششان میآید و بعضی دیگر خوششان نمیآید، اما قطعا نقش و تاثیری که او در این سه دهه نمایشنامه نویسی ما داشته غیر قابل انکار است. کمااینکه ما هم در تماشاخانه ایرانشهر با همین موضوع روبه رو هستیم، برخی از دوستان میآیند و میگویند این نمایشی که گذاشتید مناسب ایرانشهر نبود یا بالعکس، برخی میگویند اینجا باید جایی برای تئاتر روشنفکری و تجربی باشد برخی هم میگویند باید مردم را جذب تئاتر کنیم. به هر حال شاید این اختلاف نظرها هیچوقت از بین نرود در تمام طول تاریخ نمایش بوده و خواهد بود، آن چیزی که من میخواهم بگویم این است که همه ما به جای اینکه برخوردهایی که میکنیم برخورهای حذفی باشد، برخوردهایی باشد که بتواند افراد را با نقد موجه و منطقی متوجه اشتباهاتشان کند تا از این منظر تئاتر کشور منتفع شود.
مدیرعامل تماشاخانه ایرانشهر اضافه کرد: اگر محمد چرمشیر منتقدان و طرفدارانی نداشت باید به او شک میکردیم، اگر قرار باشد یک هنرمند هر کاری که میکند همه افراد را راضی کند، طبیعتا یک مشکلی در کار این هنرمند وجود دارد، به خاطر اینکه هنرمند یک تفکر، اسلوب و تکنیکی دارد که میتواند عدهای را راضی کند و عده دیگر شاید راضی نشوند.
سرسنگی در پایان سخنانش با تشکر از همه کسانی که در حوزه تئاتر کشور زحمت میکشند، از محمد چرمشیر دعوت کرد تا پشت تریبون قرار بگیرد و ضمن ایراد سخنانی زنگ افتتاح این نمایش را نیز بزند.
چرمشیر سخنانش را چنین آغاز کرد: روزی که ما به تئاتر آمدیم و جوانان ناپختهای بودیم، فکر میکردیم که در کنار بزرگانی قرار خواهیم گرفت از آنها خواهیم آموخت و آرام آرام به جرگه تئاتر حرفهای کشور خواهیم پیوست. خب، نشد؛ مجبور شدیم در غیاب آنها این روند را پیگیری کنیم و روزگار سخت گذشت. انگار این سرنوشت و طالع ما بود از آغاز تا امشب که در خدمت شما هستیم. امشب هم من نماینده غایبین هستم، جای همه کسانی که باید اینجا باشند و در تئاتر ما باشند و به ما بیاموزند خالی است چه آنهایی که از این جهان رفتهاند و چه آنهایی که هستند و امشب اینجا نیستند. امیدوارم روزی برسد که تئاتر ما زیر سایه همه بزرگان بتواند آموختنیها را بیاموزد. باید بپذیرم که این تئاتر جای کوچکی است و باید حق بدهیم به جوانها که بخواهند حق و حقوق خود را بگیرند و به دلیل ناپختگی گاه رفتارهایی داشته باشند که به ذائقه خیلی از ما خوش نیاید. بزرگان این را به ما آموختند امیدوارم که ما هم بتوانیم به دیگران بیاموزیم که تئاتر جای فروتنی است جای تجربه است جای این است که بدانیم باید با تازهها زندگی کنیم. امیدوارم که تئاتر همیشه چراغش روشن باشد در زیر سایه بزرگان و آنچه که باید بیاموزیم را همگی در کنار یکدیگر بیاموزیم.
این نمایشنامهنویس مطرح تئاتر در ادامه با اشاره به سخنان سرسنگی، اضافه کرد: من تشکر میکنم از همه دوستانی که زیر آن نامهایی که نوشته شده بود امضا کردند، من را ببخشایند نخواستم که در واقع بیحرمتیای به امضا و لطف آنها داشته باشم، فقط مسئلهام این بود که تئاتر مملکت روزهای سختی را میگذراند و ما بیشتر از هر زمان دیگری به همدلی احتیاج داریم و اینکه از حاشیهها بپرهیزیم و کاری کنیم که تئاتر به آن نیاز دارد و آن هم کار و کار و کار، بازی، بازی و بازی، کارگردانی کارگردانی کارگردانی و نوشتن، نوشتن و نوشتن است. امیدوارم هیچوقت تئاتر ما به حاشیهها گرفتار نشود. من دست آنهایی را که زیر آن نامه را امضا نکردهاند هم میبوسم به خاطر اینکه با توجه به آنچه آقای سرسنگی گفتند آنهایی که دوست میدارند و آنهایی که دوست نمیدارند در کنار یکدیگر سقف تئاتر ما را میسازند که امیدوارم همیشه و همیشه پابرجا باشد.
در ادامه و پس از نواخته شدن زنگ افتتاح نمایش "کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد" توسط محمد چرمشیر حاضران به تماشای نمایش نشستند.
داوود رشیدی، راضیه برومند، محمد رحمانیان، بهروز افخمی، آتیلا پسیانی، فاطمه نقوی، گوهر خیراندیش، سیاوش طهمورث، اصغر همت، هرمز هدایت، جواد مجابی، مرجان شیرمحمدی، بیژن امکانیان، آروند دشتآرای، مجید سرسنگی، احمدرضا شجاعی، ملیکا شریفینیا، لادن مستوفی، شیرین یزدانبخشو... از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.
نمایش "کسی نیست همه داستانها را به یاد آورد" با بازی سیامک انصاری، برزو ارجمند، روزبه بمانی، ستاره پسیانی، خسرو پسیانی، لیلی رشیدی، شبنم فرشادجو، داریوش فائزی، هاله گرجی و امیر جنانی، هر شب ساعت 20:30 در سالن استاد سمندریان تماشخانه ایرانشهر روی صحنه میرود.
جهت مطالعه و استفاده هنرمندان از بیانات حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران کل پیام را در سایت گذاشتیم تا هم ما و هم شما هنرمندان، محور فعالیت های سال جدید را بر اساس سخنان سنجیده ولایت خود تنظیم نماییم تا به بیراهه نرویم . انشاالله با نظر لطف حضرت بقیه الله العظم (عج) (آمین یارب العالمین)
رهبر انقلاب در پیامی به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۲، با اشاره به حرکت رو به جلوی ملت ایران در سال گذشته بویژه در مواجهه اقتصادی و سیاسی با جهان استکبار، چشم انداز سال ۹۲ را امیدوارانه و همراه با پیشرفت و تحرک و ورزیدگی و حضور جهادی ملت ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی دانستند و تاکید کردند: با این نگاه، سال ۹۲ را «سال حماسه ی سیاسی و حماسه ی اقتصادی» نامگذاری میکنیم...
به گزارش آخرین نیوز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رهبر انقلاب، متن پیام حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
اللّهمّ صلّ علی حبیبتك سیّدة نساء العالمین فاطمه بنت محمّد صلّی الله علیه و ءاله. اللّهمّ صلّ علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها. اللّهمّ کن لولیّك الحجّة بن الحسن صلواتك علیه و علی ءابائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه ارضك طوعا و تمتّعه فیها طویلا. اللّهمّ اعطه فی نفسه و ذرّیّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدّنیا ما تقر به عینه و تسرّ به نفسه.
تبریک عرض میکنم به همهی هممیهنان عزیزمان در سراسر کشور، و به همهی ایرانیان در هر نقطهای از جهان که هستند، و به همهی ملتهائی که نوروز را گرامی میدارند؛ مخصوصاً به ایثارگران عزیزمان، خانوادههای شهدا، جانبازان و خانوادههایشان، و همهی کسانی که در راه خدمت به نظام اسلامی و به کشور عزیزمان مشغول فعالیتند. امیدواریم خداوند متعال این روز را و این آغاز سال را برای ملت ما، برای همهی مسلمانان عالم، مایهی شادی و بهروزی و نشاط قرار دهد و ما را به انجام وظائفمان موفق و مؤید بدارد. به هممیهنان عزیزمان عرض میكنم توجه داشته باشند كه ایام فاطمیه در اواسط روزهای عید است و تكریم و احترام این ایام برای همهی ما لازم است.
ساعت تحویل و هنگام تحویل، در حقیقت حد فاصلی است بین یك پایان و یك آغاز؛ پایان سال گذشته و آغاز سال نو. البته نگاه عمدهی ما باید به طرف جلو باشد؛ سال نو را ببینیم، برای آن خودمان را آماده كنیم و برنامهریزی كنیم؛ اما حتماً نگاه ِ به پشت سر و راهی كه طی كردهایم هم برای ما مفید است، برای اینكه ببینیم چه كردهایم، چگونه حركت كردهایم، نتائج كار ما چه بوده است، و از آن درس بگیریم و تجربه بیاموزیم.
سال ۹۱ مثل همهی سالها، سالی متنوع و دارای رنگها و نقشهای گوناگون بود؛ شیرینی هم داشت، تلخی هم داشت؛ پیروزی هم داشت، عقبماندگی هم داشت. زندگی انسانها در طول حیات، همیشه همین جور است؛ با كش و قوسها همراه است، با فراز و نشیبها همراه است؛ مهم این است كه از نشیبها خارج شویم ، خودمان را به اوجها برسانیم .
آنچه كه در طول سال ۹۱ از جنبهی مواجههی ما با جهان استكبار آشكار و واضح بود، عبارت بود از سختگیری دشمنان بر ملت ایران و بر نظام جمهوری اسلامی. البته ظاهر قضیه، سختگیری دشمن بود؛ اما باطن قضیه، ورزیدگی ملت ایران و پیروزی او در میدانهای مختلف بود. آنچه كه دشمنان ما هدف گرفته بودند، صحنهها و عرصههای مختلف بود؛ عمدتاً عرصهی اقتصاد و عرصهی سیاست بود. در عرصهی اقتصاد، گفتند و تصریح كردند كه میخواهند ملت ایران را بهوسیلهی تحریم فلج كنند؛ اما نتوانستند ملت ایران را فلج كنند و ما در میدانهای مختلف، به توفیق الهی و به فضل پروردگار، به پیشرفتهای زیادی دست پیدا كردیم؛ كه تفصیل آنها برای ملت عزیزمان گفته شده است، گفته خواهد شد؛ من هم انشاءالله در سخنرانی روز اول فروردین، به شرط حیات، اجمالاً مطالبی عرض خواهم كرد.
در زمینهی اقتصاد البته بر مردم فشار وارد آمد، مشكلاتی ایجاد شد؛ بخصوص كه اشكالاتی هم در داخل وجود داشت؛ برخی از كوتاهیها و سهلانگاریها انجام گرفت كه به نقشههای دشمن كمک كرد؛ لیكن در مجموع، حركت مجموعهی نظام و مجموعهی مردم، یک حركت رو به جلو بوده است و انشاءالله آثار و نتائج این ورزیدگی را در آینده خواهیم دید.
در عرصهی سیاست، از یک جهت همت آنها این بود که ملت ایران را منزوی کنند، از جهت دیگر ملت ایران را دچار دودلی و تردید کنند؛ همت آنها را کوتاه و ضعیف کنند. درست عکس این عمل شد؛ در واقع عکس این اتفاق افتاد. در زمینهی انزوای ملت ایران، نه فقط نتوانستند سیاستهای بینالمللی و منطقی ما را محدود کنند، بلکه حتّی نمونههائی از قبیل اجلاس جنبش غیر متعهدها با حضور تعداد کثیری از سران و مسئولان کشورهای جهان در تهران تشکیل شد و عکس آنچه را که دشمنان ما میخواستند، رقم زد و نشان داد که جمهوری اسلامی نه فقط منزوی نیست، بلکه در دنیا با چشم تکریم و احترام به جمهوری اسلامی و به ایران اسلامی و به ملت عزیز ما نگریسته میشود.
در زمینهی مسائل داخلی، مردم عزیز ما در آنجائی که امکان و موقعیت ابراز احساسات وجود داشت ــ عمدتاً در بیست و دوم بهمن سال ۹۱ ــ آنچه را که لازمهی حماسه و شور بود، از خود نشان دادند؛ از سالهای دیگر پرشورتر و متراکمتر در صحنه حاضر شدند. یک نمونهی دیگر هم حضور مردم خراسان شمالی در بحبوحهی تحریمها بود، که نمونه و مستورهای از وضعیت و روحیهی ملت ایران را نشان میداد نسبت به نظام اسلامی و به مسئولان خدمتگار و خدمتگزار خودشان. کارهای بزرگی هم بحمدالله در طول سال انجام گرفته است؛ تلاشهای علمی، کارهای زیربنائی، تحرک فراوان مسئولین و مردم. زمینهها برای حرکتِ رو به جلو و انشاءالله جهش، فراهم شده است؛ هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، و هم در همهی زمینههای حیاتیِ دیگر.
سال ۹۲ برابر چشمانداز امیدوارانهای که به لطف پروردگار و همت مردم مسلمان برای ما ترسیم شده است، سال پیشرفت و تحرک و ورزیدگی ملت ایران خواهد بود؛ نه به این معنا که دشمنیِ دشمنان کاسته خواهد شد، بلکه به این معنا که آمادگی ملت ایران بیشتر و حضور او مؤثرتر و سازندگی آیندهی این ملت به دست خودشان و با همتِ با کفایت خودشان انشاءالله بهتر و امیدبخشتر خواهد شد.
البته آنچه را که ما در سال ۹۲ در پیشِ رو داریم، باز عمدتاً در دو عرصهی مهم اقتصاد و سیاست است. در عرصهی اقتصاد، به تولید ملی باید توجه شود؛ همچنان که در شعار سال گذشته بود. البته کارهائی هم انجام گرفت؛ منتها ترویج تولید ملی و حمایت از کار و سرمایهی ایرانی، یک مسئلهی بلندمدت است؛ در یک سال به سرانجام نمیرسد. خوشبختانه در نیمهی دوم سال ۹۱ سیاستهای تولید ملی تصویب شد و ابلاغ شد -یعنی در واقع این كار ریلگذاری شد- كه بر اساس آن، مجلس و دولت میتوانند برنامهریزی كنند و حركت خوبی را آغاز كنند و انشاءالله با همت بلند و با پشتكار پیش بروند.
در زمینهی امور سیاسی، كار بزرگ سال ۹۲، انتخابات ریاست جمهوری است؛ كه در واقع مقدرات اجرائی و سیاسی، و به یک معنا مقدرات عمومی كشور را برای چهار سال آینده برنامهریزی میكند. انشاءالله مردم با حضور خودشان در این میدان هم خواهند توانست آیندهی نیكی را برای كشور و برای خودشان رقم بزنند. البته لازم است هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، حضور مردم حضور جهادی باشد. با حماسه و با شور باید وارد شد، با همت بلند و نگاه امیدوارانه باید وارد شد، با دل پر امید و پر نشاط باید وارد میدانها شد و با حماسهآفرینی باید به اهداف خود رسید.
با این نگاه، سال ۹۲ را به عنوان «سال حماسهی سیاسی و حماسهی اقتصادی» نامگذاری میكنیم و امیدواریم به فضل پروردگار، حماسهی اقتصادی و حماسهی سیاسی در این سال به دست مردم عزیزمان و مسئولان دلسوز كشور تحقق پیدا كند.
به امید توجهات پروردگار و دعای حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) و با درود به روح مطهر امام بزرگوار و شهیدان عزیز.
پرویز پرستویی :چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ مگر من بازیگر میتوانم درباره سیاستهای سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟
گفت وگوی خواندنی الهه خسروی یگانه با پرستویی :صادقانه بگویم همدیگر را دوست نداریم!
آقای میر اعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند ؟
الهه خسروی یگانه: یک سالی هست که آدمها پرویز پرستویی را به جای آنکه روی پرده سینما ببینند در مسیر کوهنوردی کلک چال و توچال میبینند. او این روزها ترجیح میدهد به جای بازیگری از سینه کوه بالا برود تا از آن بالا به تهران نگاه کند. او «حاج کاظم» وار پای آرمانهایش ایستاده است. هنرش را وسیله امرار معاش نمیکند و به هر فرصتی پاسخ مثبت نمیدهد. انگار که بخواهد این بار به جای «عباس»، سینما را نجات دهد. ولی همه ما میدانیم که او قهرمان تنهایی است. همانطور که «حاج کاظم» بود. به فکر بالا بردن آمار بازیگریش نیست و ترجیح میدهد اعتبارش را برای آدمهای بینام و نشانی خرج کند که نیازمند یاریاند. گفت و گو با پرویز پرستویی اتفاق خوبی بود. لااقل این امید را زنده کرد که هنوز چراغی روشن است:
آقای پرستویی از ساخته شدن و پخش سریال «آشپزباشی» پنج سال گذشته است و شما طی این پنج سال فقط در سه فیلم بازی داشتید. این کمکاری ناشی از چیست؟ حتما یادتان هست آخرین فیلمی که من کار کردم فیلم «بیست» بود. پس از آن 16 ماه درگیر سریال «آشپزباشی» بودم و بعد در سه فیلم بازی کردم؛ «1359»، «خرس» و «من و زیبا».
سه فیلم در پنج سال کم نیست؟ همیشه همین طور بوده؛ یعنی من هیچ سالی دو فیلم کار نکردهام. همیشه هم در نهایت از بین پیشنهادها، یکی را انتخاب کردهام که به نسبت فیلمنامههای دیگر وضعیت بهتری داشته است. چون بههرحال بضاعت نوشتاری و سناریونویسی سینمای ما در یک حد مشخصی است و نباید از آن بیشتر از بضاعتش انتظار داشت.
اما پیشنهاد که زیاد داشتید؟ من بازیگرم، خوشبختانه بازیگری هم هستم که پیشنهادهای زیادی به من میشود، اما من هر پیشنهادی را قبول نمیکنم. نه قصد فخرفروشی دارم و نه میخواهم خودم را به رخ بکشم، اما این واقعیتی است که وجود دارد.
چرا پیشنهادها را قبول نمیکنید؟ چون دغدغههایی دارم که سالهای سال است با من بوده و هست؛ یعنی از زمانی که تئاتر را به صورت آماتوری آغاز کردم. آن موقع به ما یاد دادند که باید موثر باشیم. پیش ازهر شعار بیرونی که که میخواهیم برای مخاطب بدهیم، اول باید ببینیم چه اتفاقی در خودمان میافتد، و آیا این اتفاق با مخاطب ارتباط برقرار میکند یا نه؟ الان هم من به این دغدغهها پایبندم و بر همین اساس است که میگویم کم کار نبودهام.
پس شاید در این پنج سال انتخابهای خوبی نداشتهاید و این فیلمها دیده نشدهاند که این شائبه به وجود میآید؟ متاسفانه در حال حاضر و در سینمای ما، همه یاد گرفتهاند که به هم بپرند. اختیار هم از دست ما خارج شده است. از آن طرف و خارج از دایره سینما هم، شاهدیم که همه دارند راجع به حوزه سینما نظر میدهند. ما خودمان همدیگر را قیمه قیمه میکنیم و دیگران هم در این وضعیت در مورد همه چیز این سینما نظر میدهند. راستش را بخواهید، من از زمان سریال «آشپزباشی» به بعد بود که دیدم این مسئله چقدر دامنگیر سینمای ما شده است.
از سریال آشپزباشی راضی بودید؟ یک مشکلاتی با خود سریال داشتم. در واقع به حضورم در آن سریال نمره قبولی نمیدهم. بعد از سریال «زیر تیغ» تصورم از «آشپزباشی» چیز دیگری بود که به هرحال گذشت.
بعد از این سریال دوباره به سینما برگشتید. در واقع تصمیم گرفتم در این سه فیلمی که گفتم، بازی کنم. ببینید من همیشه در مورد کار خودم در سینما و تئاتر مثالی دارم که میزنم. میگویم نعوذبالله، من روی صحنه تئاتر خدا هستم. چون هیچ واسطهای بین من و تماشاگر وجود ندارد. میتوانم به تنهایی یک اجرا را به اوج برسانم یا آن را به زمین بزنم. بازیگری هستم که نفس به نفس تماشاچی بازی میکنم. اما در سینما معتقدم که من بنده خدا هستم. چون خدای من کسی است که پشت دوربین قرار گرفته است. اینجا من خودم را به کارگردان میسپارم، اما این خودسپردگی هوشمندانه است، و حد و مرز دارد. وقتی فیلمی را شروع میکنیم، اول ماجرا همه خیلی مهربان، شیرین و همدل هستند، همراهی نشان میدهند، ولی وقتی کار شروع میشود، دیگر کارگردان میشود قادر مطلق و من فقط یک بازیگرم. به صراحت بگویم هیچ فیلمنامهای نبوده که من آن را با فکر انتخاب نکرده باشم، چه آن موقع که تماشاچی مرا نمیشناخته و چه الان. هیج وقت به خاطر پول و دستمزد نقشی را نپذیرفتهام. فقط به این نگاه میکنم که ببینم فیلم چه میخواهد به تماشاگر بگوید. اگر جواب این سئوال را گرفتم تازه میافتم به دنبال اینکه حق خودم را از کار بگیرم. برایم مهم است که پیام فیلم دلنشین باشد و بعد ببینم که چی گیر من میآید. آیا خودم را تکرار نمیکنم؟ آیا از طریق آن میتوانم خودم را پیدا کنم؟ ته کار آیا یک جمله به من اضافه میشود؟ دقت میکنم ببینم در خود پرستویی به عنوان بازیگر اتفاقی میافتد؟ من از فیلم «بیست» به بعد، سه فیلم کار کردهام. فیلم «1359» را که آقای سالور پیشنهاد کرد نشستیم و با هم دربارهاش حرف زدیم. و خدا شاهد است فقط به خاطر آن جملهای که به من گفت: «مادرم سر سجاده برای این فیلم دعا میکند.» قبول کردم در فیلم باشم. خب من که فیلمنامه نویس نیستم، اما آن فیلمنامه را 9 بار بازنویسی کردیم. به هرحال بعد از این همه سال کار من برای خودم یک پارامترهایی دارم. تجربیات ما هم درنحوه مواجهه با اثر دخیل است. شروع کردیم به گپ زدن با کارگردان چون خلاقیتهای خوبی در فیلمنامه نهفته بود، ولی آن سناریویی که ساخته شد، حاصل 9 بار بازنویسی است که اتفاقا در خیلی جاها من برای تغییر پافشاری کردم. اما قرارمان با آقای سالور این نبود که نتیجه کار این چنین بشود. این فیلم خیلی سوژه بکری داشت که به اعتقاد من و خیلی از آدمهای شناخته شده اهل سینما، اصلا یک سوژه بین المللی بود. ولی واقعیتش سوژه حرام شد. آن اتفاقی که باید میافتاد، نیفتاد. من به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم تا به فیلم ادای دین کنم، ولی آن چیزی که ما دلمان میخواست، نشد.
نقدهایی که شد اذیتتان نکرد؟ در این فضا، ما سعی میکنیم نقدپذیر باشیم. الان هم میبینید که آنقدر نقدپذیر هستیم که همه دارند راجع به سینمای ایران نظر میدهند و این سینما را نقد میکنند.
و این نقدها مشکلات بسیاری را به وجود آورده است. بله، متاسفانه آن مرجعی که باید در حوزه سینما تصمیم گیرنده باشد، از بین رفته است. الان شنیدم که در جشنواره فیلم فجر، یک هیاتی از حوزه علمیه میخواهند بیایند و فیلمها را بررسی کنند. من سوالم این است که مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟ اصلا مگر چه کار کردهایم تا به حال؟ ما که نه میخواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی. مگر در همه این سالها کار نکردهایم؟ مگر سینما نداشتهایم؟ پس چرا باید مسئولان اصلی تصمیم گیرنده نباشند؟ چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ جایگاه همه این نهادها و همه این عزیزان البته محترم است. اما مگر من بازیگر میتوانم درباره سیاستهای سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟ پس چرا همه دارند راجع به سینما تصمیم میگیرند؟ 34 سال از انقلاب ما گذشته، آیا همیشه و در همه این سالها چنین ارگانهایی درمورد سینما تصمیم گرفتهاند؟ از زاویه دیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم باز باید بپرسیم که چرا وزیر ارشاد، مدیر کل نظارت و ارزشیابی، رییس سازمان سینمایی، شورای پروانه ساخت و... پای تصمیماتی که میگیرند نمیایستند؟ با این وضعیت، اصلا چرا پروانه ساخت به فیلمنامهها میدهیم، وقتی نمیتوانیم پای آن بایستیم؟ در همین ماجرای تجمعی که در مقابل وزارت ارشاد صورت گرفت، آقای سجادپور ایستاده بود پشت شیشه و تجمع انصار حزب الله را نگاه میکرد؟ آقا مگر شما با این عزیزان هم کیش و هم سجاده نیستید؟ پس چرا ساکتید؟ اگر فکر میکنید تصمیمتان برحق بوده و به آن اعتقاد دارید، پای حق و اعتقادتان بایستید. شما آقای سجادپور یک آدم فرهنگی هستید، پس جرات داشته باشید، بروید پایین، به آن برادر انصار بگوئید، برادر عزیز، دو دو تا میشود چهارتا، سینما هم این است، تصویر و ایجاز. این هنر چنین شرایطی را دارد و باید هم داشته باشد. اما شما به جای این کارها میروی پشت شیشه میایستی و حتی شهامت و جرات این را نداری که بیایی پایین و با این آدمها نماز بخوانی. خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟
پس فقط ماجرا به نبود فیلمنامه خوب ختم نمیشود، این شرایط هم در بازی نکردن شما دخیل است؟ ببینید، از آغاز سال 91 تا همین حالا 30 فیلم به من پیشنهاد شده. بعضیها بد نبودند ولی از همان اول میدانستم که مجوز نمیگیرند و به ثمر نمیرسند یعنی در این شرایط چه کسی هست که بخواهد پای این فیلمها بایستد؟ تازه اگر این فیلمها مجوز ساخت هم بگیرند، کسی نیست که از آنها برای اکران دفاع کند. نه، من دیگر رکب نمیخورم. با موافقت اصولی هم نمیروم، فیلم بازی کنم. خیلیها به من میگویند تو بازیگری به این کارها چه کار داری؟ به تو چه؟ تو بازیات را بکن پولت را بگیر. ولی در مورد خودم که دیگر میتوانم نظر بدهم و تصمیم بگیرم. با این شرایط من کار نمیکنم. شما نمیدانید ما در چه شرایط سختی فیلم «خرس» و «من و زیبا» را بازی کردیم. بازیگری که فقط جلوی دوربین رفتن نیست. ما اگر دنبال پول بودیم خب میرفتیم سراغ یک کسبی. استعداد و توانش را هم داشتیم و داریم. ولی من دلم به این خوش است که اگر میروم چله زمستان در فیلم «من و زیبا» بازی میکنم، این فیلم دیده میشود و خستگی از تنم بیرون خواهد آمد. حالا سوال من این است که چرا یک سال باید طول بکشد تا این فیلم اکران شود؟ این فیلم مگر چه اشکالی داشت؟ هر کس از هر طرفی یک چیزی میگوید. یکی میگوید در این فیلم، مسیحتش میچربد، یکی میگوید فلان مشکل را دارد. شورای صنفی هم که یک تکه کلام پیدا کرده «به احترام اربعین فیلم را اکران میکنیم.» آقا شما دیگر دم از اربعین نزنید. بین وزارت ارشاد و حوزه هنری همیشه تعامل خوبی بود. بعد این شورای صنفی آمده وسط و همه چیز را به هم ریخت. من اصلا این شورای صنفی نمایش را نمیفهمم. حوزه هنری میگوید من صد تا سینما دارم و خودم تصمیم میگیرم که چه فیلمی در آن به نمایش دربیاید از آن طرف شورای صنفی میگوید شما حق چنین کاری را ندارید. مدام به هم توهین میکنند. بعد این وسط یک چیزهایی قربانی میشود که حقشان قربانی شدن نیست.
چی شد که بازی در فیلم «من و زیبا» را پذیرفتید؟ فیلم «من و زیبا» یک سال طول کشید تا بتواند اکران شود. بعد دیدم که آقای حسنپور در مجله «صنعت سینما» مصاحبه کرده که ما این فیلم را با دست خالی ساختیم. آقای کارگردان شما که پولت را گرفتی، ولی پرستویی هنوز پول نگرفته. من که سرمایه گذار نیستم. تازه این وسط یک عده هم به ما گفتند رانت خوار هستی.
ولی در پوستر فیلم اسم شما به عنوان سرمایه گذار آمده است. بله دیدهام. در کنار اسم آقای نوروزبیگی. او دولتی است من هم دولتیام؟ من نمیخواستم در این فیلم بازی کنم. وقتی به من آن را پیشنهاد دادند گفتم نه. این فیلم تماشاچی ندارد. دیگر بعد از این همه سال نبض بیننده در دستمان است. نه اینکه موضوع بد باشد. این از بد روزگار است که ذائقه تماشاچی را عوض کردهایم. ما بودیم که ذائقهاش را تغییر دادیم تا دیگر با این جور فیلمها ارتباط برقرار نکند. بهرحال موضوع متنفی شد. بعد از دو ماه آقای نوروزبیگی گفت یکی از دوستان قابل احترام ما عاشق امام حسین (ع) است و میخواهد کل فیلم را سرمایه گذاری کند. ما هم آمدیم وسط. گفتم بسیار خب. به احترام این آقا که عاشق امام حسین (ع) است ما هم در این فیلم شرکت میکنیم. چون بهرحال من که تهیه کننده نیستم. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمیکنم. بعد شنیدیم آن آدم انصراف داده است. اصلا من نفهمیدم آن آدم چه جور عاشقی بود که رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.
* به همین خاطر قبول کردید خودتان در این فیلم سرمایه گذار شوید؟ او رفت که من مجبور شدم سرمایه گذار شوم. وگرنه نه پدرم سرمایه گذار بوده نه مادرم. هر چه کارت هم داشتیم سوزاندیم. مطلقا از یک جای دولتی هم کمک نگرفتیم. اگر نهاد دولتی به ما کمک کرده بیاید اعلام کند. به من چه که هفت صبح بروم تنکابن شهردار را ببینم که لودر بگیرم؟
*مثل فیلم «1359» در بازنویسی فیلمنامه هم دخالت داشتید؟ میخواستیم برویم با کارگردان به یک تعاملی برسیم و بگوییم این اصلاحات انجام شود. ولی متاسفانه خیلیها در سینمای ما هستند که از قبل، فیلم را در ذهن خودشان ساختهاند و تمام کردهاند و شما هر کاری بکنی نظرشان عوض نمیشود. گفتیم جمع شویم دور هم و تیمی را ببندیم که بتواند این موضوع را برجسته کند ولی ما حتی مجال روخوانی هم نداشتیم. با شهاب حسینی و دریا آشوری تصمیم گرفتیم که دورخوانی داشته باشیم. بهرحال من با حاتمی کیا و تبریزی هم که کار میکردم حداقل یک ماه دورخوانی داشتیم ولی ما به هر حیلهای به هر لطایف الحیلی سعی کردیم کارگردان را راضی کنیم یک دور روخوانی بگذارد نشد که نشد.
*پس چرا این فیلمنامه را قبول کردید؟ یکی از علتهای اصلی که باعث شد من فیلمنامه «من و زیبا» را قبول کنم این بود که یک چیزی در سناریوی این فیلم وجود داشت که مرا به خودش جذب کرد. خیلیها بعدا به من گفتند مگر بیکار بودی و پیشنهاد نداشتی که رفتی این فیلم را بازی کردی؟ نه، پیشنهاد داشتم، اما برخلاف نظر دوستان این فیلم به نظر من اصلا عاشورایی نبود. من آن را اصلا عاشورایی نمیبینم. موضوع «من و زیبا» موضوع روز است. درگیری روحی و روانی که در تمام وجود آدمها هست دستمایه اصلی این فیلم شده. من احساس کردم سئوال فیلم سئوال من هم هست: چرا ما همدیگر را نمیبخشیم؟ چرا مدام با هم دشمنی میکنیم؟ چرا گذشت نمیکنیم؟ برایم این فیلم دقیقا مصداق همین وضعیت سینما بود. همین بحرانی که در آن خانه سینما و وزارت ارشاد و حوزه هنری و... همه به همدیگر پیچیدهاند. دیدم موضوعش چقدر مصداق دارد. آنجا یک آدمی یک خلافی کرده و میخواهد که بخشیده شود. ما میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان. خدا میبخشد بعد بنده خدا نمیبخشد. همین جوری است که ما دو سال است خون همدیگر را در شیشه کردهایم. خانه سینما شده خانه فساد و حکم اعدام زنها را میدهند و... آخر آقای سلحشور تو کی هستی که چنین حکمی میدهی؟ یعنی قوه قضاییه عقلش نمیرسد که به این چیزها رسیدگی کند؟ مگر زورگیرها را همین چند وقت پیش اعدام نکرد؟ اگر بفهمد در سینما آدم فاسد هست مگر تعارف دارد؟
یعنی به نظر شما گره اصلی این فیلم میتوانست بازگو کننده همه این مسائل باشد؟ بهرحال موضوع برایم جذاب بود. من اندازهام اینقدرها نیست. آدمی آه و دمی. نمیدانم فردا زندهام یا نه. این همه با آدمهای مهم کار کردم ولی ته تهاش یک چیزی در وجودم هست که تمامش را هنوز نتوانستهاند بیرون بکشند. این ادعا نیست. اشتباه نکنید. من با این موضوع درگیرم. سالهاست که درگیرم و دلم میخواهد یک نفر پیدا شود که بتواند از این پتانسیل به تمامی استفاده کند. آن گروهی که برای فیلم «من و زیبا» انتخاب شد خیلی گروه خوبی بود و پتانسیل بالایی داشت. الان هم بهرحال باز خوشحالم چون مضمون و محتوا حرف خودش را میرساند. قضاوت را اما میگذارم برای اهلاش. منتظرم ببینم بازخوردها چیست. شما از نقدهایی که شده باخبر هستید؟
به صورت پراکنده در اینترنت خواندم که بیشتر روی بازی شما تاکید شده بود که فیلم را به نوعی نجات داده است و مثلا گفته بودند شهاب حسینی هم در حد و اندازه همیشگیاش ظاهر نشده. خب این اصلا برای من خوشایند نیست. کاش جزو کسانی بودم که میگفتند خودم مهم هستم. من اما خودم را جزئی از یک کل میبینم. ظرفیتهای شهاب را همه ما میشناسیم و برای همه ما اثبات شده است. ولی در جریان این فیلم کسانی واقعا قربانی شدند. مثلا دریا آشوری ظرفیتش خیلی بالاتر از این حرفها است ولی بهش مجال داده نشد. اینها بچههایی هستند که تئاتر کار میکنند، فیلم میبینند، به مسائل روز آشنایی دارند، چرا باید این قضاوت درباره فیلم شود؟ شنیدن اینکه فیلم تنها به واسطه بازی من قابل تحمل است برای من افتخار نیست. ظرفیت بازی من خیلی بالاتر از این چیزی است که در فیلم میبینیم. اما فیلم قربانی شد. قربانی خودخواهیهای آدمهای تصمیم گیرنده. یک سال است که در جشنواره نمایش داده شده و تازه یادم هست که در همان جشنواره هم اجازه نمایش نمیدادند. حالا هم بعد از یک سال توپ را انداختن توی زمین ما تازه شورای صنفی اعلام کرده ما به خاطر احترام به اربعین تحریم را میشکنیم. انگار 1+5 را شکستهاند! شما اگر امام حسین (ع) میشناختید و با تمام وجودتان و دلتان او را دوست داشتید فیلم را از 40 روز پیش اکران میکردید نه اینکه ده روز مانده به جشنواره آن هم در حالی که دارند سینماها را آب و جارو میکنند تا جشنواره را شروع کنند فیلم اکران شود. فیلم قربانی شد و رفت. چه کسی میخواهد دست توی جیبش بکند و750 میلیون هزینه را بدهد؟ ولی این دوستان هنری ما در شورای صنفی بد رفتار کردند. برای من برخورنده است. شما با حوزه دعوا داری چرا سر ما منت میگذاری؟ الان از تهیه کننده میشنوم که اصلا اجازه اکرانها را نمیدهند. آخر چرا؟
برای شما آن موضوع نبخشیدن شخصیت «موسی» توسط مردم ده نکته اصلی بود؟ بله، بهرحال فکر کردم نقطه حساس این فیلم تاثیر گرفته از اتفاقات جاری است و چقدر نقل به مضمون است. این نبخشیدن چقدر جدی است. چه در بخش سینما چه در جاهای دیگر. یک انتخابات 88 اتفاق افتاد، هنوز پس لرزههایش هست. آقا همدیگر را ببخشید. تمام شد. این دولت تا عید و دو ماه بعد از عید هست و دیگر تمام. مگر نمیگوییم خدا، پس چرا تخطی؟ چرا از مسیر اصلی او خارج شدن؟ خود کسی که خالق بشر وحشم و انسان و زمین هست را فراموش کردهایم و از غیر او یاری میخواهیم.
به عقیده برخی این انتخابات 88 در حوزه سینما تبدیل به محملی شد برای تسویه حسابهای شخصی. یعنی آن گروهی که در سالهای گذشته به هر دلیلی در اقلیت بودند بعد از رسیدن به قدرت به اسم انتخابات 88 انتقام آن سالها را از بقیه گرفتند. اصلا اینها دعواهای قدیمی است. شما درست میگویید. این دوستان قرار بود کار دیگری بکنند. آقای شمقدری قرار بود کارگردان شود، سجادپور فیلمنامه نویس. میرعلایی هم تهیه کننده. چی شد که اینها پست گرفتند؟ حالا آقای میرعلایی میآید و میگوید بازیگرها 500-600 میلیون در سال درآمد دارند. نه آقا! از این خبرها نیست. اصلا آقای میرعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند؟ چهار ماه تمام رفتیم و آمدیم که بگذارند تقوایی فیلم «رومی و زنگی» را بسازد. نگذاشتند که نگذاشتند. من به آقای میرعلایی گفتم. گفتم فردای روزگار خدای نکرده اگر تقوایی بمیرد و من ببینم شما در صف اول ایستادهاید همان جا بلند خواهم گفت باعث قتل تقوایی شما هستید. شما تقوایی را کشتید.
*حالا با این شرایط میخواهید چه کار کنید؟ قصد کار کردن دارید یا ترجیح میدهید فعلا به کوهنوردی ادامه دهید؟ من عاشق کار کردنم. حق ندارم کار نکنم. یک زمانی هست میگوییم ای بابا من فقط هنرپیشهام، بگذار دو زار گیرم بیاید ولی خاک بر سرمن پرستویی که اگر بخواهم از این راه خرجی زن و بچهام را دربیاورم. من اگر قرار است دیده شوم که خب به اندازه کافی دیده شدهام. دوستان لطف داشتند، جایزه گرفتم. یک جاهایی هم نقد شدهام که هیچ اشکالی ندارد. من با نقد بزرگ شدم. کار کردم که نقد شوم. مدام خودم را زیر ذره بین گذاشتهام تا اشکالاتم را رفع کنم. مگر میشود بیایم بگویم روی دست من مادر نزاییده. من بهترین بازیگر دنیا هستم؟ نمیشود این طور گفت، چون کار بعدی مشخص میکند که من چه کارهام. شاید در کار بعدی با سر زمین بخورم. بازیگری ته ندارد. همین شهاب این همه در فیلمهایش دیده شده. یعنی ظرفیت شهاب همین قدر است؟ نه، نگذاشتند که بدرخشد. نتوانستیم. من دلم نمیخواهد کم کار باشم. از سال 91 تا به الان حتی در یک فیلم هم بازی نکردهام ولی بیاغراق هفتهای یک پیشنهاد داشتهام. ولی آخر چه اصراری است؟ که آمارم بالا برود؟ خیلی مضحک و خنده دار است که فقط داریم آمار میدهیم. مدام مینشینند و میگویند دوستان در گذشته اینقدر فیلم ساختند ما اینقدر ساختهایم. آقا! کیفیت کار را به من نشان بدهید. چه دستاوردی داشتهاید؟ نمیگویم دستاوردی نبوده ولی اندازه ما اینقدر است؟ من عاشق کار کردنم. تنها کسی هستم که در شرایط سخت عاشقانه کار کردم. مثلا «موج مرده» که بخش اعظمی از آن اصلا در آب ساخته شد.
یا روبان قرمز! بله، در آن فیلم خدا شاهد است دوستان میآمدند میگفتند میخواهیم به حاتمی کیا اعتراض کنیم که آف بدهد ولی شما را که میبینیم منصرف میشویم. در من دنیایی از انرژی است. از این بیکاری متنفرم ولی وقتی بیکارم دچار انزوا نمیشوم. افسرده نمیشوم. یک دفعه میروم سراغ کوهنوردی. من دوست دارم کار بکنم. میآیند به من میگویند: استاد! ماشاءالله هم که دیگر به همه میگوییم استاد. متنفرم از این لغت. چون استاد یک تعریفی دارد. من خودم میفهمم که استاد نیستم. استاد کسانی هستند که از این عرصه حذف شدند. آنها نیستند که ما شدیم استاد. خلاصه میپرسند استاد! این روزها چه کار میکنید؟ میگویم: هیچی! جواب میدهند پس مشغول استراحید! چه استراحتی؟ من آن موقع که روی صحنه جان میکنم دارم استراحت میکنم. حالا خرج زندگی و خرده فرمایشها و بدهکاریها هم هست. ولی به خاطر این چیزها تن به هر کاری نمیدهم. بالاخره این به به و چه چهها، این اقبال مردم نسبت به آدم باید یک جایی خرج شود.
به گزارش از بخش تولید، نمایشنامه بخش کودک توسط کارگردان این کار آماده تمرین شد . این در حالی است که هم اکنون حدود 20 نفر در این بخش در حال فعالیت می باشند که در حال حاضر تمرینات اولیه آماده سازی بازیگر را در برنامه کار دارند . کارگردان این بخش گفت : ...
امید است با دید تازه ای که نسبت به نمایش کودک داریم بتوانیم علاقه مندان بسیاری را در این بخش دعوت به همکاری کنیم و در برنامه های آینده شاهد رشد و نمو این بخش باشیم . در کار جدیدی که در دست داریم سعی در به کارگیری جدیدترین شیوه تولید نمایش کودک و نمایش داریم که براساس سبک اصیل نمایش های ایرانی است . اما با دید کودکانه تر و ساده تر که برای کودکان شیرین و جذاب باشد . بازی با داستان های مختلف ایرانی که برای گوش کودکان آشناست اما ما با استفاده از آنها سعی داریم تا نگاه جدید نسل کنونی را به این داستان ها نشان دهیم و حتی تماشاچیان را درگیر این اجرا کنیم . البته نگارش متن خیلی طول کشید و هنوز جای کار دارد زیرا بنده بر اساس نیاز گروه و توانمندی آنها طرح و نحوه اجرا را طراحی کرده ام . امیدوارم بتوانیم کار جدید و قابل تأملی را ارائه دهیم . به امید بهتر شدن بدون حاشیه های بی ارزش و قدرت طلبی های نا بهنگام و زیرکانه و ابلهانه ....
متن ذیل توسط یکی از دوستان ارائه شده که از پایه های تئاتر شیراز است . امر فرمودند که بدون نام ارسال کننده درج شود . امید که مورد توجه قرار گیرد .
قوانینی که بچه ها در مدرسه یاد نمیگیرند
نوشته : چارلز ج سایکز
متاسفانه ، چیزهایی وجود دارند که بچه ها در مدرسه باید یاد بگیرند اما در واقع این اتفاق نمی افتد .در اینجا چند قانون کلی که در دوران تحصیلی آموزش داده نمیشوند را مرور می کنیم ...
قانون اول.
زندگی عادلانه نیست. اینهمه دین و بقیه داستانها برای همین وجود دارند. یک نوجوان یا یک دکتر سی ساله که تازه در شرکتی استخدام شده دائم تکرار میکند که «این عادلانه نیست». شاید روزی ۸ بار. قانون اول را تکرار کنید «عدالت مبنای چیز خاصی در دنیا نیست.»
قانون دوم.
جهان واقعی ارزش زیادی برای شخصیت شما قایل نیست. بر خلاف مدرسه و خانواده که فکر می کنند شخصیت شما چیز مهمی است، برای محیط کار خروجی از همه چیز مهمتر است و هر کس قبل از اینکه محترم و متشخص باشد، باید کارا باشد. اگر فکر می کنید در مدرسه به شخصیت شما احترام نمیگذارند منتظر دنیای واقعی باشید تا نظرتان اصلاح شود. اگر فکر می کنید عدم احترام عادلانه نیست، به قانون یک رجوع کنید.
قانون سوم.
با خروج از دانشگاه یا مدرسه، ماهی یک میلیون درآمد نخواهید داشت و چیزی را هم طراحی نمیکنید. برای رسیدن به کارهای خوب باید مدت نسبتا زیادی تلاش کنید. اکثر چیزهایی که در دانشگا خواندهاید به درد محیط کار نمیخورند.
قانون چهارم.
اگر فکر میکنید معلمتان خیلی سخت گیر بوده، منتظر دیدن رییستان باشید. رییس شما بر خلاف معلم شما برای کار کردن با شما حقوق نمیگیرد.
قانون پنجم.
در بچگی همیشه کسی برای مقصر قلمداد بودن داشتهاید. خانواده خوب نبوده یا معلم بد نمره داده. اما اگر بیست سی سالتان بشود و از دهنتان در بیاید که تقصیر مادرتان بوده که زندگیتان به هم خورده یا تقصیر مدیرتان بوده که حقوقتان کم است یا اخراج شدهاید، همه به شما خواهند خندید. در دنیای واقعی خودتا مسوول کارهای خودتان هستید.
قانون ششم.
پدر و مادر شما قبل از به دنیا آمدن شما آدمهای بسیار باحالتری بودهاند. روند خستگی و بیحوصلگی و بیهیجانی پدر و مادرتان از وقتی شروع شده که شروع کردهاند به حساب کردن پولشان برای خریدن پوشک برای شما، کار کردن برای مخارج تحصیل شما و وقت گذاشتن برای تمیز کردن اتاقتان. تمام مدتی که شما مشغول برنامهریزی کارهای باحال زندگیتان بودهاید را آنها مشغول فراهم کردن غذا و خانه و غیره برای شما بودهاند.
قانون هفتم.
مدارس سعی می کنند مفهوم رد شدن را ملغی کنند. تقریبا همه ورودیهایی که به تحصیل ادامه میدهند دیپلم میگیرند و تقریبا همه کسانی که وارد دانشگاه میشوند مدرک میگیرند. در جامعه تقریبا ده درصد آدمها شغل ندارند و دنبال شغل میگردند. تعداد بیشتری هم در عشق و غیره شکست میخورند و کسی هم تلاش نمیکند برایشان کلاس تقویتی بگذارد.
قانون هشتم.
زندگی نه ترم دارد نه تعطیلی تابستان. از شما انتظار میرود از یک لحظه به بعد هر روز هشت یا نه ساعت کار کنید و هر چهار ماه یکبار هم وارد یک زندگی جدید نمیشوید. به قانون اول و دوم هم مراجعه کنید. از این به بعد باید کار کنید و کار کنید و متاسفانه کارهای خیلی خیلی کمی هستند که کاملا لذت بخش باشند یا از آن مهمتر به شما اجازه خودشکوفایی بدهند.
قانون نهم.
تلویزیون واقعی نیست. در برنامه صدا و سیما هر خانواده کوچک یک خانه زیبا دارد و یک ماشین و مسافرت. در هیچ برنامه تلویزیونی آدمها یک سوم زمان سریال را سر کار نیستند و در سریالهای ماه رمضان، همه مشکلات در روز بیستم به اوج میرسند و روز بیست و هشتم همه چیز حل شده و همه خوشحالند.
قانون دهم.
اکثر شاگردهای لوس کلاس و خودشیرینترینها یا خرخوانترینهایی که زمان مدرسه میدیدید، در آینده یا رییس شما خواهند شد یا دارای بقیه موقعیتهای خوب جامعه.
قانون یازدهم.
انسان نامیرا یا زودمیرا نیست. شما هم مثل اکثر آدمهای دیگر باید تقریبا هفتاد هشتاد سال زندگی کنید و بعد بمیرید. تاتوی روی بدن، تا پیری با شما خواهد بود همانطور که مفاصل دردناک ناشی از ورزش نکردن. انتخاب با خودتان است ولی یادتان باشد که قرار است حدود هفتاد هشتاد سال همین بدن باشید.
قانون دوازدهم.
همه بالایی ها را بدانید و شاد باشید. زندگی کوتاه است. خانواده مزاحمند، کار سخت است و زندگی حوصله سر بر اما هر چقدر زودتر لذت بردن از زندگیتان را شروع کنید، بهتر است.
حرف آخر
اینها همه و همه برای وقتی هستند که بخواهید در شرایط معمول جامعه بازی کنید. مطمئنا میتوانید به انتخاب خودتان یک قدم عقبتر بروید و به تمام این قوانین به عنوان قواعد یک بازی نگاه کنید. بازیای که میشود به آن داخل شد یا نشد. داستان مهم این است که مسخره داور نباشید و اگر وارد بازی «جامعه خبیث سرمایه داری» میشوید حداقل بخش بیشتری از قوانینش را بدانید.
مصطفی محمودی تاریخ و محل تولد: 1350 شیراز تخصص: روزنامهنگار، منتقد، مشاور امور فرهنگی هنری و ارتباطات رسانهای تحصیلات: مهندسی صنایع چوب و سلولز از دانشگاه آزاد اسلامی واحد نوشهر و چالوس؛ 1374، مدرک عالی روابط عمومی از انجمن بینالمللی روابط عمومی ؛ 1376
اجراها:
نگارش نقد نمایش"دوگ" نوشته"محمد لطفی" به کارگردانی"محمد مظفری"؛ تهران، تالار مهر حوزه هنری؛ 1386 ، تهران، نشریه روزانه چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه، شماره 6؛ 1381 نگارش نقد نمایش"شبی از شبهای یلدا" به کارگردانی"جلال سلامتی اوزینه"؛ تهران، تالار مهر حوزه هنری 1386؛ تهران، نشریه روزانه چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه؛ شماره 5؛ 1386 نگارش نقد نمایش"راپرتهای یومیه ایام از یاد رفته" نوشته"محمدرضا رهبری" به کارگردانی"احسان جانمی"؛ تهران، تالار اندیشه، 1386؛ تهران، نشریه روزانه چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه، شماره 4؛ 1386 نگارش نقد نمایش"راه کمال" نوشته و کارگردانی"کامل نوروزی"؛ تهران، حوزه هنری، تالار اندیشه؛1386، تهران، نشریه روزانه چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه، شماره 2؛ 1386 نگارش نقد نمایش"بازی نامه فرود" نوشته"امیر دژاکام" به کارگردانی"رهام مخدومی"؛ تهران، حوزه هنری تالار مهر؛ 1386، تهران، نشریه روزانه چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه، شماره 1؛ 1386 نگارش نقد نمایش"پردهها از راه میرسند" نوشته"چارلز دیزنزو" به کارگردانی"هوشمند هنرکار"؛ تهران، تالار اصلی مولوی؛ 1386؛ تهران، مجله نمایش، شماره 98-97 ؛ 1386 نگارش یادداشت و مقاله با عنوان: "حلقههای مفقوده تئاتر مقاومت، کیفیتی که قربانی کمیت شد"؛ تهران، روزنامه مردم سالاری، شماره 1620؛ 1386 نگارش یادداشت با عنوان "شورای انتخاب آثار تالارهای نمایشی؛ از رویا تا واقعیت"؛ تهران، روزنامه بانیفیلم، شماره ، 922؛ 1386 نگارش یادداشت با عنوان "جایگاه کودکان در تئاتر کشور کجاست؟"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1269، 1380 نگارش یادداشت با عنوان "نمایشهای خیابانی را جدی بگیرید"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1268؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"برای اجرای عمومی نمایشهای خارجی چارهاندیشی کنید"؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 1266؛ 1380 نگارش نقد نمایش"آیا تا به حال عاشق بودهای روژانو" نوشته و کارگردانی"چیستا یثربی" ؛ تهران، حوزه هنری، تالار مهر ، 1386؛ تهران، روزنامه مردم سالاری، شماره 1653؛ 1386 نگارش نقد نمایش"طوبی در جنگ" نوشته"محمد ابراهیمیان" به کارگردانی"مسعود دلخواه"؛ تهران، حوزه هنری، تالار مهر ، 1386؛ تهران، روزنامه مردمسالاری، شماره 1640، 1386 نگارش نقد نمایش"جایی دیگر" نوشته و کارگردانی "هادی حجازیفر" ؛ تهران، تالار اصلی مولوی؛ 1384، تهران، نشریه نقد تئاتر، 1384 نگارش نقد نمایش"شیطان با سه شاخ طلایی" نوشته"اف. کی راشد "به کارگردانی"دیتر کومل" از آلمان، تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1384؛ تهران، نشریه نقد تئاتر؛ 1384 نگارش نقد نمایش"خانه فراموشان" نوشته و کارگردانی "طلا معتضدی" ؛ تهران، تالار اصلی مولوی؛ 1384، تهران، نشریه نقد تئاتر؛ 1384 نگارش نقد نمایش"اصحاب کهف" محصول کشور نخجوان؛ تهران، تالار هنر، 1384، تهران، نشریه روزانه نمایش، شماره 4؛ 1384 نگارش نقد نمایش"پنجرهها" نوشته و کارگردانی "فرهاد آئیش" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی، 1384؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2330، 1384 نگارش نقد نمایش"فنز" نوشته و کارگردانی "محمد رحمانیان" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1384، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2290؛ 1384 نگارش نقد نمایش"فنز" نوشته و کارگردانی "محمد رحمانیان" ، تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو، 1384؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 126؛ 1384 نگارش نقد نمایش"خانه" نوشته"زهره مجابی" به کارگردانی"سپیده نظریپور"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1384، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2232؛ 1384 نگارش نقد نمایش"دن کاملیو" به کارگردانی"کوروش نریمانی"؛ تهران، تئاترشهر، 1384؛ تهران، نشریه روزانه بیست و چهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر؛ 1384 نگارش نقد نمایش"تیاتر اجباری" نوشته و کارگردانی"حسین کیانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1383؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2108؛ 1383 نگارش نقد نمایش "بی شیر و شکر" نوشته"حمید امجد" به کارگردانی مشترک"مهرداد ضیایی و حمید امجد" تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1383؛ روزنامه آفرینش، شماره 2084؛ 1383 نگارش نقد نمایش"سه خانه کوچک" نوشته"مهدی پوررضائیان" به کارگردانی"مهرداد رایانیمخصوص"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1383؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2080؛ 1383 نگارش نقد نمایش"رعنا" نوشته " نوشته حمیدرضا آذرنگ"، به کارگردانی "سپیده نظریپور" ؛ تهران- تئاترشهر، تالار سایه؛ 1383، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 2074، 1383 نگارش نقد نمایش"رعنا" نوشته "حمیدرضا آذرنگ" به کارگردانی"سپیده نظریپور"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1383، روزنامه تهران تایمز، شماره 195؛ 1383 نگارش نقد نمایش"گوش کن" نوشته"محمد رضاییراد" به کارگردانی"آناهیتا اقبالنژاد"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1383، روزنامه تهران تایمز، شماره 53؛ 1383 نگارش نقد نمایش"ناتمام" نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"آناهیتا اقبالنژاد"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1383؛ روزنامه تهران تایمز، شماره 49؛ 1383 نگارش نقد نمایش"زنان مهتابی، مرد آفتابی" نوشته"چیستا یثربی" به کارگردانی"کوروش زارعی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1383، ماهنامه"صحنه"، شماره 15؛ 1383 نگارش نقد نمایش"خسیس" نوشته"مولیر" به کارگردانی "ابوالفضل پورعرب"؛ تهران، تالار وحدت؛ 1383، ماهنامه"صحنه"، شماره 14؛ 82-1383 نگارش نقد نمایش"هالما و رینا" نوشته"ایزاک ایزماییل ایزاک" به کارگردانی"کتایون حسینزاده"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1381، ماهنامه صحنه، شماره3؛ 81-1382 نگارش نقد نمایش"یرما" نوشته"فردریکو گارسیا لورکا" به کارگردانی"گلرخ میلانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1381، ماهنامه صحنه، شماره 3، 81-1382 نگارش نقد نمایش"هشتمین خوان" نوشته"محمد رضاییراد" به کارگردانی"آروند دشتآرای"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1382، ماهنامه صحنه، شماره 13 ؛ 1382 نگارش نقد نمایش"هشتمین خوان" نوشته"محمد رضاییراد" به کارگردانی"آروند دشتآرای"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1382، روزنامه تهران تایمز، شماره 216؛ 1382 نگارش نقد نمایش"مرغ دریایی من" یا "چخوف - ساد" به کارگردانی"محمد رحمانیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1382، ماهنامه صحنه، شماره 12؛ 1382 نگارش نقد نمایش"روی زمین" نوشته و کارگردانی"افروز فروزند" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1382، ماهنامه صحنه، شماره 11؛ 1382 نگارش نقد نمایش"برخورد نزدیک از نوع آخر" نوشته"چیستا یثربی" به کارگردانی"سیما تیرانداز"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1382، ماهنامه صحنه، شماره 10؛ 1382 نگارش نقد نمایش"یادگاریها" نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"رویا کاکاحنانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1382، تهران، ماهنامه صحنه ، شماره 9؛ 1382 نگارش نقد نمایش"حاشیهای بر خسرو و شیرین" نوشته و کارگردانی "داریوش رعیت" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1382، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 28؛ 1382 نگارش نقد نمایش"محو" نوشته"ناصر مردانی" به کارگردانی"سید بهرام سرورینژاد"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1382، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 28؛ 1382 نگارش نقد نمایش"ناخوانده" نوشته"محمود ناظری" به کارگردانی"فروغ قجابگلی و طوفان مهردادیان" ؛تهران، تئاترشهر، تالار نو، 1382؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 28؛ 1382 نگارش نقد نمایش"ناخوانده" نوشته"محمود ناظری" به کارگردانی"فروغ قجابگلی و طوفان مهردادیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1382، تهران، روزنامه جوان، شماره 1174؛ 1382 نگارش نقد نمایش"هالما و رینا" نوشته"آیزاک ایزماییل آیزاک" به کارگردانی"کتایون حسینزاده"تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1382، روزنامه تهران تایمز، شماره 6؛ 1382 نگارش نقد نمایش"پاییز" نوشته و کارگردانی"نادر برهانیمرند"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1382، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 6؛ 1382 نگارش نقد نمایش"پاییز"نوشته و کارگردانی"نادر برهانیمرند"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1382، تهران، روزنامه جوان، شماره 1146؛ 1381 نگارش نقد نمایش"همان همیشگی" نوشته و کارگردانی"ریما رامینفر" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1381، تهران، ماهنامه صحنه، شماره 3؛ 1381 نگارش نقد نمایش"دایره بسته" نوشته"اریش ماریا مارک" به کارگردانی"منیژه محامدی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1381، تهران، ماهنامه صحنه، شماره 3؛ 1381 نگارش نقد نمایش"همان همیشگی" نوشته و کارگردانی"ریما رامینفر"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1381، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 228؛ 1381 نگارش نقد نمایش"دایره بسته" نوشته"اریش ماریا مارک" به کارگردانی"منیژه محامدی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1381، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 228؛ 1381 نگارش نقد نمایش"مادر همه آن اسفندیاران" نوشته"حسن باستانی" به کارگردانی"مریم معترف"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1381؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 228؛ 1381 نگارش نقد نمایش"مادر همه آن اسفندیاران" نوشته"حسن باستانی" به کارگردانی"مریم معترف"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1381؛ تهران، روزنامه جوان، شماره 1102؛ 1381 نگارش نقد نمایش"دایره بسته" نوشته"اریش ماریا مارک" به کارگردانی"منیژه محامدی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1381، تهران، روزنامه جوان، شماره 1096؛ 1381 نگارش نقد نمایش"هفت قبیله گمشده" نوشته و کارگردانی"قطبالدین صادقی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ تهران، روزنامه آفرینش؛ سال(؟) نگارش نقد نمایش"دزد دریایی" نوشته و کارگردانی"امیر دژاکام"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ تهران، روزنامه آفرینش؛ سال(؟) نگارش نقد نمایش"خانه برناردآلبا" به کارگردانی"روبرتوچولی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1381؛ تهران، ماهنامه سینما تئاتر، شماره 54؛ 1381 نگارش نقد نمایش"روز رستاخیز" بازنویسی"محمد چرمشیر و فرهاد مهندسپور" به کارگردانی"فرهاد مهندسپور"؛ تهران، تئاترشهر؛ 1381، تهران، ماهنامه سینما تئاتر، شماره 53؛ 1381 نگارش نقد نمایش "بسه دیگه خفه شو"نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"آتیلا پسیانی"؛ تهران، تئاترشهر؛ 1381، تهران، ماهنامه سینما تئاتر، شماره 53؛ 1381 نگارش نقد نمایش"عشق روی خرپشته" به کارگردانی"رضا ژیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1380، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1299؛ 1380 نگارش نقد نمایش"واکس مرده شوران" نوشته و کارگردانی"کوروش نریمانی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛، 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1274؛ 1380 نگارش نقد نمایش"داروگیران پهلوان" به کارگردانی"سیدمحمدجواد طاهری"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1380، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1269؛ 1380 نگارش نقد نمایش "قصیده بلند باران" به کارگردانی"حسین پارسایی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1269؛ 1380 نگارش نقد نمایش"شهرزاد هورالهویزه" نوشته و کارگردانی"میلاد اکبرنژاد"؛ تهران، تالار مولوی؛ 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1268؛ 1380 نگارش نقد نمایش"دیر راهبان" به کارگردانی"فرهاد مهندسپور"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1255؛ 1380 نگارش نقد نمایش"کرگدن" نوشته"اوژن یونسکو" به کارگردانی"وحید رهبانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1380 تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1232؛ 1380 نگارش نقد دو نمایش همراه"مش رحیم" و"گلدونه خانوم" نوشته و کارگردانی"اسماعیل خلج"؛ تهران، تئاترشهر، 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1208؛ 1380 نگارش نقد نمایش"هنر" نوشته"یاسمینا رضا" به کارگردانی"داوود رشیدی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1202؛ 1380 نگارش نقد نمایش"مدآ" نوشته"ژان آنوی" به کارگردانی"محسن حسینی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1380؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1169؛ 1380 نگارش نقد نمایش"رژیسورها نمیمیرند" نوشته و کارگردانی"حسین کیانی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1380، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 141؛ 1380 نگارش نقد نمایش"رژیسورها نمیمیرند" نوشته و کارگردانی "حسین کیانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1380، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1157؛ 1380 نگارش نقد نمایش"شب سیزدهم" به کارگردانی"حمید امجد"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1379، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 214؛ 1379 نگارش نقد نمایش"شام آخر" نوشته و کارگردانی"فرهاد آئیش"؛ تهران، فرهنگسرای نیاوران، 1379؛ تهران، روزنامه"آفرینش"، شماره 951؛ 1379 نگارش نقد نمایش"شام آخر" نوشته و کارگردانی"فرهاد آئیش"؛ تهران، فرهنگسرای نیاوران، 1379؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 206؛ 1379 نگارش نقد نمایش"خشم و هیاهو" نوشته و کارگردانی"مهرداد رایانیمخصوص"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1379، تهران،روزنامه تهران تایمز، شماره 101؛ 1379 نگارش نقد نمایش"خشم و هیاهو" نوشته و کارگردانی"مهرداد رایانیمخصوص"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1379، تهران،روزنامه آفرینش؛ 1379 نگارش نقد نمایشهای همراه"تقصیر" و"32 دقیقه از اجرا" نوشته و کارگردانی"فرهاد آئیش"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1379، تهران، روزنامه "آفرینش"؛ 1379 نگارش نقد نمایش"هشتمین سفر سندباد" نوشته "بهرام بیضایی" به کارگردانی"کیومرث مرادی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1379، تهران، روزنامه جوان، شماره 367؛ 1379 نگارش نقد نمایش"هشتمین سفر سندباد" نوشته "بهرام بیضایی" به کارگردانی"کیومرث مرادی"؛ تهرن، تئاترشهر، تالار سایه؛ 1379، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 41؛ 1379 نگارش نقد نمایش"مجلس نامه" نوشته و کارگردانی"محمد رحمانیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1378، تهران، روزنامه جوان، شماره 232؛ 1378 نگارش نقد نمایش"مصاحبه" نوشته و کارگردانی"محمد رحمانیان" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1378، تهران، روزنامه جوان، شماره 232؛ 1378 نگارش نقد نمایش"آژدهاک" نوشته "بهرام بیضایی" به کارگردانی"سپیده نظریپور"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1378، تهران، روزنامه جوان، شماره 110؛ 1378 نگارش نقد نمایش"جنایت و مکافات" نوشته"رویا اسدی" به کارگردانی"میکاییل شهرستانی" ؛ تهران، تئاترشهر؛ 1377، تهران، روزنامه"تهران تایمز" ، شماره 233؛ 1377 نگارش نقد نمایش"شبی در تهران" نوشته "محمد چرمشیر" به کارگردانی"گلاب آدینه"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1377، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 224؛ 1377 نگارش نقد نمایش"عزیز مایی" نوشته و کارگردانی"مهرداد رایانیمخصوص" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1377؛ تهران، روزنامه تهران تایمز؛ شماره 196؛ 1377 نگارش نقد نمایش"لیلا" نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"سپیده نظریپور"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1377، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 192؛ 1377 نگارش نقد نمایش"شاعر" نوشته"داریو نیکودمی" به کارگردانی"مسعود کرامتی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1377؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 116؛ 1377 نگارش نقد نمایش"همچون کوچهای بیانتها" نوشته و کارگردانی"سیروس شاملو" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی، 1377؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 109؛ 1377 نگارش نقد نمایش"پدر" به کارگردانی"محمودرضا رحیمی"؛ تهران، تئاترشهر؛ 1377؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 83؛ 1377 نگارش نقد نمایش"پچ پچه" نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"فاطمه نقوی"؛ تهران، تئاترشهر ، تالار شماره 2؛ 1377، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 77؛ 1377 نگارش نقد نمایش"شمس" نوشته"نصرالله قادری" به کارگردانی"امیر دژاکام"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1377، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 66؛ 1377 نگارش نقد نمایش"بانوآئویی" نوشته"میشیما یوکیو" به کارگردانی"بهرام بیضایی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی؛ 1377؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 41؛ 1377 نگارش نقد نمایش"عاشق کشون" نوشته"محمد چرمشیر" به کارگردانی"سیاوش طهمورث"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1377، تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 19؛ 1377 نگارش نقد نمایش"روز از نو" نوشته"داریوفو" به کارگردانی"منیژه محامدی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1377، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 183؛ 1377 نگارش نقد نمایش"یک روز شگفتانگیز برای دانشمند بزرگ وو" نویسنده"گمنام" به کارگردانی"علی رفیعی"؛ تهران، تالار وحدت؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 172؛ 1376 نگارش نقد نمایش"دوستان بامحبت" نوشته"حمید جبلی" به کارگردانی"رضا ژیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 172؛ 1376 نگارش نقد نمایش"کارنامه بندار بیدخش" نوشته و کارگردانی"بهرام بیضایی" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 167؛ 1376 نگارش نقد نمایش"کارنامه بندار بیدخش" نوشته و کارگردانی"بهرام بیضایی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز، شماره(؟)؛ 1376 نگارش نقد نمایش"آن سوی آینه" نوشته مشترک"آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفینیا" به کارگردانی"آزیتا حاجیان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 134؛ 1376 نگارش نقد نمایش"آمیز قلمدون" نوشته"اکبر رادی" به کارگردانی"هادی مرزبان"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1376؛ تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 نگارش نقد نمایش"شعبده و طلسم" نوشته"چیستا یثربی" به کارگردانی"شهره سلطانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 106؛ 1376 نگارش نقد نمایش"حماسه بز زنگولهپا" نوشته و کارگردانی"جواد ذوالفقاری" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 96؛ 1376 نگارش نقد نمایش"سلطان مار" نوشته"بهرام بیضایی" به کارگردانی"شهره لرستانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 نگارش نقد نمایش"شاخک نقرهای" نوشته و کارگردانی"مرجان امیرارجمند" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1376، تهران، روزنامه آفرینش، شماره 82؛ 1376 نگارش نقد نمایش"شاخک نقرهای" نوشته و کارگردانی"مرجان امیرارجمند"؛ تهران، تئاترشهر، تالار شماره 2؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 نگارش نقد نمایش"سلطان مار" نوشته"بهرام بیضایی" به کارگردانی"گلاب آدینه"؛ تهران، فرهنگسرای شفق(دانشجو)؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 نگارش نقد نمایش "دخترک شب طولانی" نوشته"چیستا یثربی" به کارگردانی"سیما تیرانداز"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 نگارش نقد نمایش"عشق آباد" نوشته و کارگردانی"داود میرباقری" ؛ تهران، تئاترشهر، تالار اصلی؛ 1376، تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 گفتوگو با دکتر "مجید شریف خدایی" رئیس مرکز هنرهای نمایشی؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1265؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"آغاز بیستمین صحنه صلح و اندیشه"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1265؛ 1380 گفتوگو با "مجید شریفخدایی" رئیس مرکز هنرهای نمایشی؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1264؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"در حاشیه جشنواره تئاتر ایرانزمین، جشنوارهای با اعمال شاقه"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1206؛ 1380 گفتوگو با "محمد دشتگلی" رئیس هماهنگی تئاتر استانها در مرکز هنرهای نمایشی؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1197؛ 1380 نگارش مقاله با عنوان"تئاتر شهرستانها را دریابید"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1191؛ 1380 گفتوگو با "محمد دشتگلی" رئیس هماهنگی تئاتر استانها در مرکز هنرهای نمایشی؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1191؛ 1380 گفتوگو با "سعدی افشار"؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 75؛ 1380 گفتوگو با "مجید افشار"؛ تهران، روزنامه تهران تایمز، شماره 72؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"اختصاص تالار سنگلج به اجرای نمایشهای سنتی، قابل تحسین اما..."؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1099؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"نمایشهای سنتی- آیینی و پرسشهای بیپاسخ"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1096؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"به حال این تئاتر باید گریست"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1056؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"اندوختههای ضعیف ما در تئاتر دینی"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 1030؛ 1380 نگارش یادداشت با عنوان"خبرنگاران و کارت خبرنگاری جشنواره تئاتر،یک نمایشنامه در 7 پرده"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 983؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"بلیطهای گران، علاقهمندان نگران"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 982؛ 1379 گفتوگو با "نصرالله قادری" رییس کانون ملی منتقدان تئاتر ایران؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 950؛ 1379 گفتوگو با "نصرالله قادری" رییس کانون ملی منتقدان تئاتر ایران؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 949؛ 1379 گفتوگو با "نصرالله قادری" رییس کانون ملی منتقدان تئاتر ایران؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 946؛ 1379 گفتوگو با "نصرالله قادری" رییس کانون ملی منتقدان تئاتر ایران؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 945؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"گروههای تئاتر، جشنوارههای خارجی و... عدم انتقادپذیری"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 925؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"نقدهای مصلحتی و رفاقتی"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 900؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"طلیعهای جدید فراروی نقد تئاتر" ؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 853؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"تعزیه، هنر فراموش شده"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره(؟) ؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"بیاحترامی به مطبوعاتیها چرا؟"؛ تهران، روزنامه آفرینش، شماره 829؛ 1379 نگارش یادداشت با عنوان"خانه تئاتر ساکت و خاموش" تهران، روزنامه آفرینش، شماره 817؛ 1379 گزارش کامل "مراسم بزرگداشت روز جهانی تئاتر"؛ تهران، روزنامه آفرینش شماره 188؛ 1377 گزارش کامل "مراسم اختتامیه شانزدهمین جشنواره تئاتر فجر"؛ تهران، روزنامه ایران نیوز؛ 1376 مدیر روابط عمومی و تبلیغات نمایش"مرغابی وحشی" به کارگردانی"نادر برهانیمرند"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1386 مدیر روابط عمومی و تبلیغات نمایش"عید پاک" به کارگردانی"حسن باستانی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار نو؛ 1385 مدیر روابط عمومی و تبلیغات نمایش "نوای اسرارآمیز" به کارگردانی"سهراب سلیمی"؛ تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو؛ 1385 سردبیر و مدیر اجرایی ماهنامه تخصصی خانه تئاتر؛ 85-1386 عضو تیم منتقدان دوازدهمین جشنواره تئاتر دفاع مقدس؛ سنندج؛ 1386 عضو تیم منتقدان دهمین جشنو